تازههای کتابک
کودکان آمریکایی حق شکایت از عملکرد دولت در مهار کردن تغییرات اقلیمی را به دست آوردند
کودکان آمریکایی اجازه یافتهاند از دولت در خصوص اقداماتش برای مهار کردن تغییرات اقلیمی شکایت قضایی کنند.
با وجود آن که تغییرات سیاسی رخ داده در آمریکا فعالان محیطزیست و طرفداران نظریهی تغییرات اقلیمی سراسر جهان را نگران سرنوشت توافقهای بینالمللی در حوزهی تغییرات اقلیمی کرده است، این خبر مانند نقطهای روشن برای آنان بود.
سال ۲۰۱۵ طبق آمارهای موجود گرمترین سال جهان به نسبت سالهای گذشته بوده است و آنگونه که آمارها نشان میدهد، ۲۰۱۶ این رکورد را خواهد شکست.
اتحادیهی کودکان ما (Our’s Children Trust)، گروهی متشکل از ۲۱ کودک و جوان ۹ تا ۲۰ ساله است. این گروه در چندین ایالت آمریکا دادخواستی را با این استدلال ارائه دادهاند: «با ایجاد تغییرات اقلیمی، دولت فدرال حقوق اساسی کودکان برای زندگی، آزادی و دارایی را نقض میکند و در عین حال در حفاظت از منابع ضروری اعتماد عمومی شکست میخورد.»
تخریب محیطزیست و استفادهی بیش از حد منابع طبیعی نه تنها کیفیت زندگی بشر در حال حاضر را متاثر میکند، بلکه بر کیفیت زندگی کودکان امروز در آینده و نسلهای بعد نیز تاثیر میگذارد. با وجود مقاومت و تلاش نمایندگان صنایع و دولت فدرال برای رد شدن درخواست قضایی این کودکان آمریکایی، یک قاضی در ایالت اورگان این درخواست را قبول و حق شکایت کردن را به کودکان اعطا کرد.
گروههای طرفدار محیطزیست با این روشها سعی میکنند دولتها را به انجام اقدامات مهارکنندهی تغییرات اقلیمی مجبور نمایند. به عنوان نمونه در سال گذشته دادگاهی در هلند دولت را موظف کرد تا سال ۲۰۲۰ حجم گازهای گلخانهای تولیدی هلند را به کمتر از ۲۵ درصد میزان آن در سال ۱۹۹۰ برساند. این موفقیتها میتواند الهامبخش فعالان محیطزیست دیگر کشورها را برای یافتن راهی برای تشویق دولتهای کشور خود به اجرای اقدامات عملی در راستای تغییرات اقلیمی باشند.
- اخبار پیشین کتابک پیرامون محیط زیست و کودکان را در آدرس زیر جستو جو کنید:
گونه خبر: خبرهای محیط زیستکلیدواژه: کودکان آمریکاییتغییرات اقلیمیآموزش محیط زیست به کودکانکودک و محیط زیستکودک و طبیعتحفاظت از محیط زیستآموزش حفاظت از محیط زیست به کودکانمنبع: Kids now have the right to sue the government over climate changeمتن کامل سخنرانی ماریت تورنکویست در نخستین همایش دوسالانهی «با من بخوان»
ماریت تورنکوییست، تصویرگر سوئدی-هلندی کتابهای «پرنده قرمز» و «فراتر از یک رویا» در نخستین همایش دوسالانهی «با من بخوان»، تجربهها و احساسات خود را از تصویرگری کتابهای کودکان و خواندن با آنها با حاضران در میان گذاشت.
ماریت تورنکوییست در روز دوم این همایش که ۲۱ آبانماه از سوی موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان در سالن گنجینهی کتابخانه و سازمان اسناد ملی برگزار شده بود، ضمن بیان سرگذشت و پیشینهی خود از زمان کودکی تا کنون، از تجربههای خود در زمینهی کتابخوانی با کودکان و تصویرگری کتابهای این گروه سنی و همچنین شرایط زندگی و احساسات خود پیش از خلق تصاویر هر کتاب با مخاطبان سخن گفت.
او در سخنان خود دربارهی کتاب «پرندهی قرمز»، نوشتهی آسترید لیندگرن که ماریت خود تصویرگری آن را برعهده داشته است، گفت:
« آنچه این کتاب را ویژه میکند این است که بدترین چیزهایی را توصیف میکند که یک کودک ممکن است تصور کند یا جرأت تصویرش را داشته باشد: از دست دادن والدین، آزادی، گرسنگی و ناامیدی. اما در همان لحظه که همه چیز مأیوسکننده است، ناگهان یک پرنده روشنایی میآورد یا شاید امید؛ آن چیزی که سبب میشود هر کودکی با این کتاب کنار بیاید.
علاقهی من به داستانهایی با مضمون تیره و تار با من باقی مانده است. من متقاعد شدهام که خواندن کتابهایی که تنها به بخش روشن زندگی نمیپردازند برای کودکان و والدین خوب است. چیزهای بسیاری هست که والدین میخواهند به آنها اشاره کنند ولی پرداختن به آنها بسیار دشوار است.»
تورن کویست همچنین در ادامهی سخنرانی خود دربارهی تجربهی تصویرگری کتاب «فراتر از یک رویا» نوشتهی جف آرتس گفت:
« در جشن رونمایی این کتاب در هلند بسیاری از دوستان من شرکت داشتند و سبب شدند که داستانهایی گفته شوند. بهترین دوست دخترم، که مادرش را به خوبی میشناختم، پیش از این که به دنیا بیاید برادرش را از دست داده بود. او هرگز این موضوع را به کسی نگفته بود، مادرش هم همین طور.
پس از انتشار کتاب، داستانهای پنهان، یکی پس از دیگری آشکار شدند، از کودکان و بزرگسالان، در کتابفروشیها و کتابخانهها و مدرسهها. بچهها دربارهی اندوهشان از مرگ پدربزرگ و مادربزرگشان، گربه و سگشان، و گاهی نیز دربارهی مرگ والدین یا خواهر و برادرشان با من صحبت میکردند. کتاب جف، همهی این داستانها را به سطح آورد. در کلاسها، کودکان بچههای دیگری را پیدا کردند که این مسئله برایشان رخ داده بود یا از داستانهای بچههای دیگر آگاه میشدند. آنها یکدیگر را بهتر شناختند.
«فراتر از یک رویا» جهان کودکان را گسترش میدهد. انتشار این کتاب یک موفقیت بزرگ است؛ اما مهمتر از آن این است که کودکان با خواندن این کتاب این شانس و فرصت را پیدا میکنند تا داستانهای پنهانشان را روایت کنند.»
در ادامه متن کامل سخنرانی ماریت تورنکوییست را در دومین روز از نخستین همایش دوسالانهی «با من بخوان» میخوانید:
«سلام به همه!
من در سال ۲۰۰۴ هم سفری به ایران داشتم. در آن موقع برای سخنرانی در یک فستیوال ادبیات که در تهران برگزار میشد با هیئتی سوئدی به ایران آمدم و دربارهی همکاریام با نویسندهی سوئدی آسترید لیندگرن صحبت کردم و کارگاههایی را برای کودکان برگزار کردم. برنامهی سنگینی داشتیم و هر روز با افراد جدیدی دیدار میکردیم. در یکی از شبها در مهمانی شام، من پشت همان میزی نشسته بودم که زهره قایینی نشسته بود. ما شروع کردیم به صحبت کردن و این گفتوگو هرگز متوقف نشده است. من به ندرت کسی را دیده بودم که این گونه با اشتیاق با کودکان و در زمینهی فرهنگ کودکان کار کند.
اگرچه در آن زمان بیش از ۲۰ سال بود که برای کتاب بچهها تصویرگری میکردم یا مینوشتم، اما پس از این گفتوگو بود که بهتر از هر زمانی اهمیت کارم را درک کردم.
من از راه دور با برنامهی «با من بخوان» درگیر شدم. تلاش میکردم تا کپیرایت کتابهای تصویری خوب را برای این برنامه بگیرم و با تصویرگران ایرانی که کتابهای این برنامه را تصویرگری میکردند گفتوگو کردم.
پس از مدت کوتاهی، «فراتر از یک رویا» نوشتهی فلاندرزیِ «جف آرتس» برای برنامهی «با من بخوان» منتشر شد.
من بسیار خوشحالم که بار دیگر به ایران آمدم و این فرصت را دارم که دربارهی برنامهی «با من بخوان» چیزهای بیشتری در هفتههای آینده بدانم.
امروز تلاش میکنم که دربارهی کارم، ایدههایم و روش کارم و واکنش کودکان نسبت به آنها صحبت کنم.
اما اول میخواهم کمی دربارهی پیشینهام صحبت کنم. دوران کودکی برای این که چه کسی خواهید شد، بسیار مهم است.
من در سال ۱۹۶۴ در آپسالا متولد شدم. آپسالا شهری است دانشگاهی در سوئد که پدرم اهل آنجا بود. من ۵ سال آغازین زندگیام را آنجا گذراندم.
پدر و مادرم از راه ادبیات گذران میکردند. مادر من که هلندی بود، مترجم بود و از کتابهایی که به هلندی ترجمه میکرد، کتابهای آسترید لیندگرن بود. پدر من علاوه بر این که زبانهای اسکاندیناوی تدریس میکرد، کارشناس تئاتر بود. من بین کتابها و نمایشنامهها بزرگ شدم.
پدر و مادر پدرم خیلی زود از دنیا رفته بودند و من به جای خانهای با اسباب و اثاثیهی مدرن در خانهای با اتاقهای تاریک که پر از اسباب و اثاثیهی عتیقه بود، بزرگ شدم که به پدربزرگ و مادربزرگ سوئدیام تعلق داشت.
ما تابستانها در فضای باز وقت میگذراندیم. از اول ماه می تا آخر سپتامبر آپارتمان تاریک را ترک میکردیم و در خانهی کوچکی در درهای زندگی میکردیم که با جنگل احاطه شده بود.
مادرم آنجا به ترجمهی کتابها مشغول میشد و من و برادرهایم بیرون خانه بازی میکردیم. پدرم آخر هفتهها به ما ملحق میشد و ما بسیار خوشحال بودیم. خودمان را در دریاچه میشستیم چون آب لولهکشی نداشتیم.
وقتی که ۵ ساله بودم، پدرم برای تدریس پیشنهادی از آمستردام دریافت کرد و ما کاملا ناگهانی به هلند نقل مکان کردیم. در آن زمان ما سه بچه بودیم. من نمیتوانستم به هلندی صحبت کنم و بچهها در کلاس من را اذیت میکردند. اما فهمیدم که وقتی چیزی مینویسم (واقعا دستخط خوبی داشتم) یا نقاشی میکشم بچهها با من مهربانتر هستند. آنها میآمدند و نزدیک میز من میایستادند و میگفتند: «وای خیلی خوشگل نقاشی میکنه. میتونه خیلی خوشگل هم بنویسه.»
جای تعجبی ندارد که من هم بیشتر و بیشتر نقاشی میکردم و مینوشتم.
وقتی ۹ سالم بود، پدر و مادرم مزرعهای در اسمالند خریدند. آسترید لیندگرن، نویسندهی معروف، اهل این منطقه بود. و ما همهی تعطیلاتمان را آنجا میگذراندیم.
من آنجا بسیار شاد بودم. در کارهای مزرعه به همسایهها کمک میکردم و یک کلبه ساختم که مال من و برادرهایم بود. من اجازه داشتم هر کسی دلم میخواست، باشم.
پایهی هر چیزی که بعدها انجام دادم در اسمالند ریخته شد. برای روزها و گاهی هفتهها نقاشی میکردم، خیاطی میکردم، برای عروسکهایم خانه میساختم، با گل چیزهای مختلف میساختم و با سنگ و خزه منظره درست میکردم.
سرانجام به آکادمی هنر آمستردام رفتم و برای ۵ سال در رشتهی تصویرگری درس خواندم. زمانی که شروع به تحصیل کردم دوران سختی بود. آمستردام در سالهای ۱۹۸۰ وحشی و خشمگین بود. بسیاری از همکلاسیهای من موادمخدر مصرف میکردند و با پلیس درگیر بودند زیرا تقریبا همه در جاهایی بدون مجوز و غصبی زندگی میکردند. آن دوره، دورهی پانکها بود.
من که کمی از همکلاسیهایم میترسیدم، به کار پناه بردم. به جای شرکت در مهمانیها، بیشتر عصرها را با طراحی کردن از موسیقیدانها در کنسرواتوار سپری میکردم. کنسرواتوار آن سوی خانه من بود و کنسرتهای رایگان برگزار میشد. من از راه طراحی و نوشتن داستان گذران زندگی میکردم و هنوز هم همچنان این کار را میکنم، چه در هلند و چه در سوئد.
اما پس از فارغالتحصیل شدن از دانشگاه چیزها خیلی به سرعت رخ داد. من برای در هر دو کشور کار میکردم و نخستین کارم یک کتاب تصویری بود برای آسترید لیندگرن. من تنها ۲۳ سالم داشتم. در هر دو کشور استودیو داشتم زیرا هم در مرکز آمستردام زندگی میکردم و هم وسط جنگل در سوئد. شما میتوانید این دو دنیا را در کارهای من ببینید.
وقتی کوچک بودم داستانهای غمگین را دوست داشتم. من از خواندن دربارهی مردمی که با دشواریها روبهرو میشدند لذت میبردم. کتابهایی دربارهی مردمی که جانشان را از دست میدادند و در جنگ زندگی میکردند، کتابهایی دربارهی مردمی که بسیار بیمار بودند.
فکر میکنم دلیل دوست داشتن اینگونه داستانها این بود که من زندگی بسیار راحتی داشتم. همه چیز همیشه خوب بود. ما پول کافی و یک خانهی خوب داشتیم، سالم بودیم. اما من میدانستم که برای تداوم این شرایط تضمینی وجود نداشت. پدرم در دوازده سالگی مادرش را بر اثر بیماری سرطان از دست داده بود و مادرم در طول جنگ ناچار بود با پیاز گلهای لاله شکم خود را سیر کند. با خواندن داستانهای غمگین من حس میکردم که دربارهی زندگی واقعی و جنبههایی از آن که من را میترساند، میآموزم. حس میکردم که با خواندن این داستانها برای زندگیای که ممکن بود روزی با آن روبهرو شوم، تمرین میکنم.
یکی از داستانهای مورد علاقهی من داستان «پرندهی قرمز» بود که داستان ماتیو و آنا، خواهر و برادر یتیمی است که ناچارند در یک مزرعه کار کنند. آنها باید به سختی کار کنند و تنها چیزی که برای خوردن گیر میآورند سیبزمینی سرد است. آنها اجازه ندارند بازی کنند. آنها از هر نوع آزادی محروم بودند. اما خوشبختانه بارقهی امیدی وجود دارد. در زمستان آنها اجازه دارند برای سه هفته به مدرسه بروند. اما وقتی که سرانجام زمان رفتن به مدرسه فرا میرسد، میفهمند باید در سرما پای پیاده به مدرسه بروند و مدرسه هم آن طور که آنها انتظار داشتند نیست. بچههای دیگر آنها را مسخره میکنند و معلم ماتیو را به خاطر این که نمیتواند بیحرکت بنشیند کتک میزند. وقتی که آنا در جنگل میایستد و به ماتیو میگوید که دوست دارد بمیرد، آنها کاملا ناامید هستند.
دقیقا در آن لحظه، آنها پرندهی قرمزی را میبینند. پرندهی قرمز آنها را به بهشت میبرد، جایی که همه چیز همانطوری است که آنها همیشه میخواستند، جایی پر از روشنایی، آزادی، بازی و غذا و از همه مهمتر یک مادر.
آنچه این کتاب را ویژه میکند این است که بدترین چیزهایی را توصیف میکند که یک کودک ممکن است تصور کند یا جرأت تصویرش را داشته باشد: از دست دادن والدین، آزادی، گرسنگی و ناامیدی. اما در همان لحظه که همه چیز مأیوسکننده است، ناگهان یک پرنده روشنایی میآورد یا شاید امید؛ آن چیزی که سبب میشود هر کودکی با این کتاب کنار بیاید.
سالهای پیش من پرندهی قرمز را تصویرگری کردم. در آن زمان من دو فرزند کوچک داشتم. وقتی دختر بزرگم سهساله بود، روزی ما در جادهای در جنگل قدم میزدیم که مار مردهای را دیدیم. این نخستین باری بود که کودک من با مرگ روبهرو میشد. او از من پرسید همهی حیوانات میمیرند؟ و من پاسخ دادم بله. ما از کنار خانهی همسایه رد شدیم و او از من پرسید یعنی همسایهی ما هم میمیرد؟ و من پاسخ دادم وقتی پیر شود بله. او مدتی طولانی ساکت شد. پس از مدتی پرسید: یعنی مادربزرگ هم میمیرد؟ من هم پاسخ دادم بله او هم میمیرد. اما مادربزرگ هنوز خیلی سرحال است، بنابراین به احتمال زیاد سالهای بسیار دور این اتفاق خواهد افتاد. او مدت طولانی در این باره فکر کرد و پرسید آیا ممکن است یک بچه هم بمیرد؟ من گفتم بله، اما به ندرت این اتفاق میافتد. او به من نگاه کرد و مصرانه گفت: اگر من بمیرم یک بچه درست شبیه من از شکم تو بیرون میآید و اگر تو بمیری من جایی خواهم آمد که مادری باشد درست شبیه تو.
من هرگز این گفتوگو را فراموش نخواهم کرد. او ترجیح میداد خودش پرسشهایش را پاسخ بدهد. پاسخ او شبیه پاسخ آسترید لیندگرن در پرندهی قرمز بود.
علاقهی من به داستانهایی با مضمون تیره و تار با من باقی ماند. من متقاعد شدهام که خواندن کتابهایی که تنها به بخش روشن زندگی نمیپردازند برای کودکان و والدین خوب است. چیزهای بسیاری هست که والدین میخواهند به آنها اشاره کنند ولی پرداختن به آنها بسیار دشوار است.
در ادامه با آوردن چند نمونه میخواهم جزئیات بیشتری دربارهی موضوعات مهمی که در برخی از کتابها با آنها درگیر بودهام، بگویم.
در سال ۱۹۹۳ من کار روی داستانی را آغاز کردم که دربارهی خودم بود. در آن دوران من خوشحال نبودم و بسیار تنها بودم. مثل این بود که بخشی از دنیا نبودم. من تصویرهای کوچکی از زندگی خودم و آنچه تجربه کرده بودم، کشیدم که بیشتر شبیه یادداشتهای روزانهی خصوصی بود، دربارهی تنهایی، عشق و اشتیاق.
وقتی که داستان تمام شد واقعا نمیدانستم با آن چه کار کنم، اما آن را به ناشرم نشان دادم. او گفت که فکر میکند داستان زیبایی است و میخواهد که آن را منتشر کند. من پرسیدم: ولی این کتاب برای چه کسانی است؟ داستان آن به قدری ساده بود که بچههای کوچک میتوانستند آن را درک کنند ولی موضوع آن دربارهی احساسات بزرگسالان بود. ناشرم پاسخ داد ما آن را برای کودکان و بزرگسالان منتشر میکنیم. و همین اتفاق افتاد. خیلی زود بازخوردها شروع شد. بزرگترها داستان را که در پایان دختر به تنهایی به دریانوردی میرود، غمگین توصیف کردند ولی نظر بچهها متفاوت بود.
من از مدرسهای در منطقهی فقیرنشین هلند بازدید داشتم مدرسهای که بیشتر بچهها از خانوادههایی آمده بودند که گرفتار خشونت خانگی، بیکاری والدین و فقر بودند. خانوادههایی بودند که با جامعه ارتباط نداشتند. بچهها حدود ۱۲ سال داشتند.
ما به شکل دایره نشستیم و برای آنها داستان دختری را گفتم که روی دیرکی در دریا نشسته بود. این که چگونه زندگی جریان داشت و او نمیتوانست با آن ارتباط بگیرد. تا این که سرانجام یکی سراغش آمد اما دوباره ناپدید شد. من گفتم که چگونه او مانند یک احمق شروع کرد به ساختن [خانه] چون که میخواست آن مرد برگردد. اما خانه ویران شد زیرا تنها روی یک ستون ساخته شده بود.
و چگونه سرانجام روی قایقی که ساخته بود به دریانوردی رفت، به سوی نور.
کودکان شروع به صحبت کردند. آنها دربارهی دوستیهایی گفتند که اشتباه بود و این که چگونه تنها ماندند. آنها که هر یک روی صندلیهایشان نشسته بودند مانند این بود که روی دیرک خودشان در دریا نشستهاند.
من از آنها پرسیدم که دربارهی پایان داستان چه فکر میکنند. آنها بسیار باهوش بودند:
«حرکت کردن بهتر از نشستن است.»
«شما باید قادر باشید هدایت کنید تا بتوانید زندگی کنید.»
«اگر شما روی یک ستون خانه بسازید، خانهتان خراب خواهد شد.»
«تنها بعد از این که خانهتان ویران شد، میتوانید با چوبهای آن قایقی بسازید.»
ما گفتوگوی زیبایی دربارهی زندگی داشتیم. و ناگهان پیوندی بین ما برقرار شد - ما همه روی آن دیرک نشسته بودیم و همه میخواستیم که از دست آن خلاص شویم. و بدون این که متوجه باشیم به شدت در حال تلاش بودیم.
از آن لحظه فهمیدم که میخواهم برای مردم کتاب بنویسم. موضوعهای بزرگ وقتی که به امید ختم میشوند برای مردم کوچک هم مناسبند، پرندهی قرمز یا افقی روشن.
۱۰ سال پس از «داستان کوچکی دربارهی عشق»، کتاب دیگرم به نام «آنچه که هیچکس انتظار نداشت» (What Nobody Expected) در هلند منتشر شد.
در این کتاب هم من داستان سادهای نوشتم با یک سری تصویرهای کوچک. از ابتدا میدانستم که آن کتاب، کتابی برای مردم خواهد بود. برای بزرگترها داستانی آشنا، واقعگرایانه و چالشبرانگیز؛ اما برای کودکان داستانی غریب و غیرواقعی.
من این کتاب را نوشتم چون کمی غمگین بودم. من اغلب اوقات مشاهدهگر هستم. من میدیدم که مردم در گودالها میافتند اما نمیتوانستم به آنها کمک کنم تا از آنها بیرون بیایند. من میخواستم کتابی دربارهی جامعهمان بنویسم. این که چگونه از همدیگر پشتیبانی میکنیم ولی همچنین اجازه میدهیم که در گودال بیفتیم.
کتاب دربارهی خودمان است. ما همه سرگرم چیزهای مختلف و همیشه در حال دویدن هستیم. اما در این داستان دختری وجود دارد که کمی سریعتر از بقیهی میدود و زودتر از بقیه به گودال میرسد. او خیلی دیر متوجه گودال میشود و به درون گودال میافتد. کتاب من دربارهی واکنش مردم به این ماجراست، چه کاری میکنند و چه کاری نمیکنند. در ابتدا موجی از همبستگی و همدلی ایجاد میشود، دقیقا شبیه آنچه در حال حاضر در اروپا در پاسخ به پناهجویان رخ میدهد. مردم تلاش میکنند به او کمک کنند و وقتی نمیتوانند دختر را از آنجا بیرون بیاورند، برایش نامه مینویسند.
و سرانجام لحظهای فرا میرسد که مردم به این نتیجه میرسند که تلاش کردن بیفایده است و بسیاری از آنها دختر را رها میکنند. در ابتدا شبها بیدار میمانند و به سرنوشت او فکر میکنند اما به زودی فراموشش میکنند. البته خوشبختانه نه همه. یک مرد ادامه میدهد. او به دختر یک ژاکت قرمز میدهد و روی لبهی گودال موسیقی مینوازد.
یک پسربچه وقتی که توپش در همان گودال میافتد اتفاقی او را میبیند. سرانجام دختر از آنجا بیرون میآید. او خودش بالا میآید. اما نیروهای دیگری هستند که به او کمک میکنند، پشتیبانی پایانناپذیر مرد که احتمال عاشق او شده است و پسر بچه که تلاش میکند توپش را دربیاورد. هنگامی که او بیرون میآید، میفهمد که هیچکس دیگر او را نمیشناسد و او در لابهلای جمعیت گم میشود.
من با این کتاب از مدرسهای بازدید کردم. ما دربارهی این دختر و مردمی که پس از مدتی او را فراموش کردند با هم صحبت کردیم. پسری ۱۰ ساله شروع کرد به صحبت کردن دربارهی عمویش که تصادف کرده بود. در ابتدا همهی دوستانش هر روز برای کمک به او سر میزدند اما بعد از مدتی دیگر هیچکسی نیامد در حالی که او معلول شده بود.
من از بچهها پرسیدم چه چیزی در داستان از همه سختتر بود. بعضی از بچهها فکر میکردند این که پس از بیرون آمدن از گودال هیچکس او را نشناخت، وحشتناک بود. آنها در ابتدا به او کمک میکردند. آیا حالا او را فراموش کرده بودند؟ ما دربارهی این با هم صحبت کردیم. تصور کنید همه او را میشناختند. در این صورت او چه حسی داشت؟ تصور کنید اگر هر کسی میگفت: نگاه کنید همان دختری که در گودال بود!
بعضی از بچهها فکر میکردند که آسانتر بود اگر هیچکس او را نمیشناخت. او به راحتی میتواند زندگی جدیدی را آغاز کند و مرد همانطور که در پایان داستان گفته شد، به دنبال او میرود و آنها سرانجام با هم خوشحال هستند. بدون این که بدانیم ما دربارهی چیزهای بسیار مهمی صحبت میکردیم. چگونه به دیگران کمک کنیم؟ آیا اهمیت دارد که بعضی از مردم پس از مدتی دوباره به خودشان بیشتر فکر میکنند؟ چرا ما خیلی سرمان شلوغ است و این خوب است یا بد؟
آنها بسیار مشتاق صحبت بودند. کودکان فیلسوفان بزرگی هستند. اما مهمتر از همه این است که کودکان همانند بزرگسالان نیاز دارند دربارهی دشواریهای زندگی صحبت کنند. و متاسفانه والدینِ کمی این کار را میکنند. گاهی به خاطر این است که والدین وقت ندارند، اما بیشتر به این دلیل است که آنها نمیدانند از کجا شروع کنند.
و اگر پدر و مادر در این باره با آنها صحبت نکنند، کودکان با افکارشان تنها میمانند.
در زمین بازی یا پارک شما با کودکان دربارهی مرگ صحبت نمیکنید. عصر یکی از روزهای سال ۲۰۱۳ بود که داستان «فراتر از یک رویا» از جف آرتس به دستم رسید. شاید به خاطر این که در کودکی اغلب دربارهی مرگ فکر میکردم خیلی دوست داشتم که روی کتابی کار کنم که کسی در آن میمیرد یا مرده است. کتاب جف چنین کتابی بود.
شخصیت اصلی این داستان پسر کوچکی است که خواهرش قبل از تولد او از دنیا رفته است. او خواهرش را تنها از طریق عکسی روی دیوار که کنار عکس خودش آویزان است، میشناسد. او در واقع در میان غم والدینش بزرگ میشود. او نمیتواند هیچ کمکی در این باره بکند. او نمیتواند خواهرش را برگرداند – او حتی او را نمیشناسد. همهی اینها برای او بسیار سخت است.
وقتی این داستان را خواندم، بلافاصله فکر کردم که این داستان تنها دربارهی از دست دادن خواهر نیست. دربارهی بزرگ شدن در گذشتهی والدینتان است. شما نمیتوانید هیچ چیزی را تغییر دهید. هر کودکی با این موضوع مبارزه میکند. پدر من مادرش را وقتی کوچک بود از دست داد. مادرم در دورهی جنگ زندگی کرده است و والدینش در سختترین سالهای جنگ از هم جدا شدهاند. من در گذشتهی آنها رشد کردم. پدرم همهی عمرش برای از دست دادن مادرش سوگواری کرد. درست مانند داستان «فراتر از یک رویا» تصویر او روی دیوار بالای میز غذاخوری آویزان بود. نام او را بر من گذاشتند. اما من هر کاری میکردم نمیتوانستم جای او را بگیرم.
کتاب جف من را تکان داد. زیرا اگر چه مرگ درونمایهی بسیار تاریکی برای کتاب کودکان است اما جف آن را تاریک تصویر نکرده بود. چه اتفاقی میافتد اگر در داستان، خواهر یک شب به دیدن برادر برود. او به دیدن او میآید تا با هم به ماجراجویی بروند. آنها دوچرخههایشان را برمیدارند و به ماجراجویی میروند. آنها به همهی جاهایی میروند که در زندگی او مهم بودند، درختزارها حتی بیمارستان و گورستان.
و برادر کوچولو هر سؤالی که به فکرش میرسد، از او میپرسد زیرا هر روز این فرصت را ندارید که با کسی که مرده است صحبت کنید. خواهرش بسیار پردل و جرأت است. چون مرده است و نمیترسد در حالی که پاهایش را روی دستهی دوچرخه گذاشته، از تپه پایین بیاید. دیگر هیچ اتفاقی برای او نمیافتد.
به عنوان خواننده همراه با آنها به ماجراجویی میروید و پسر کوچولوی توی کتاب همهی سؤالهایی را که شما به عنوان یک کودک دارید میپرسد. اول از مادرش میپرسد مرگ چیست؟ مادرش جوابی انتزاعی به او میدهد: «مرگ چیزی شبیه رویاست اما فراتر از آن.»
این پاسخ، دلگرمکننده است. همهی ما میدانیم رویا چیست و میدانیم که میتواند در طول روز یا شب رخ بدهد. شما در جهان متفاوتی هستید. بنابراین مردن درست شبیه آن است – فقط فراتر از آن است. در پایان پسرک پس از دیدن خواهرش گفتهی مادرش را تکرار میکند که «او فراتر از رویا بود» که هم همه چیز را میگوید و هم هیچ چیز را. زیرا حتی اگر هم هیچ چیز دربارهی مرگ ندانیم میتوانیم دربارهی آن حرف بزنیم.
پرسشهایی که پسرک از خواهرش میپرسد پرسشهای عینیتری است: «حالا که مُردی به اسکلت نیاز نداری؟» او پاسخی واقعی دربارهی این پرسشها نمیگیرد اما خوانندههای کوچک درمییابند که پرسیدن در این باره مشکلی ندارد. او میتواند هر سؤالی بپرسد. حتی اگر پاسخی برای آنها نباشد. در پایان پسرک از خواب بیدار میشود در حالی که تسلی پیدا کرده است. چیزی تغییر پیدا کرده است. او خواهرش را دیده و غم و اندوه پدر و مادرش را درک میکند.
معمولا لحظهای در کتابها وجود دارد که سبب میشود من تصمیم بگیرم آن را بپذیرم و روی آن کار کنم. تصویرگری کتاب معمولا بیش از یک سال طول میکشد و من در این مدت با داستان زندگی میکنم، بنابراین گزینش کتاب برای من بسیار مهم است. بسیار ساده: باید داستان به دلم بنشیند. کمی عجیب به نظر میآید، اما باید داستان به من و زندگی من ربط داشته باشد.
این چیزی بود که در این کتاب پیش آمد. در جایی خواهر و برادر به یک پارک میروند و قایقی در آنجا هست. خواهر سوار قایق میشود و طناب قایق را باز میکند. مانند این است که دختر میخواهد برود. این هنگامی است که اندوه به سطح میآید.
«ناگهان احساس کردم اندوه همهی وجودم را گرفته است. نه از آن غصههای معمولی. اندوهی که سالهاست با من است. اندوهی کهنه و قدیمی که همچون کاغذ دیواری تمام دیوارهای خانهی ما را پوشانده است. گاه این اندوه را در سوپ مامان میچشم و گاه در کارهایی که بابا دور و بر خانه انجام میدهد، میبینم و زمانی هم آن را در کلاه پشمی که برای روزهای سرد سرم میگذارم، احساس میکنم.»
من این صحنه را خاکستری و مبهم طراحی کردم. شما میتوانید بینهایت را در آن حس کنید. مردن برای من شبیه قایقرانی در مه است.
خواهر جف آرتس پیش از تولد او مرد. جف آن پسر کوچک بود. من بلافاصله این موضوع را فهمیدم. چرا؟ زیرا تنها کسی میتواند چنین داستان لطیفی دربارهی مرگ بنویسد که خود آن را تجربه کرده باشد. این آن چیزی است که این داستان را زیبا میکند. جف این جرأت را داشت که به مرگ بپردازد. همچنین من فهمیدم که آن دختر واقعا وجود داشته و همچنین آن کلیسا و پارک و دریاچه. با دانستن اینها، شما به عنوان یک هنرمند چه میکنید؟
من معمولا هنگامی که میخواهم طراحی کنم ترجیح میدهم رها و آزاد باشم. من ترجیح میدهم در ذهنم تصاویری را بسازم که با متن همراهی میکنند. گاهی این تصاویر مربوط به دوران کودکی خودم هستند و هیچ ارتباطی با نویسندهی کتاب ندارند. اما در مورد این داستان قضیه فرق میکرد. من باید خانوادهی جف را که شاهد مرگ فرزندشان بودند در نظر میگرفتم. میخواستم این کتاب یادبود دخترشان باشد.
به جف ایمیل زدم و از او پرسیدم که آیا میتوانم عکسی از خواهرش ببینم. او گفت بله. من آن را روی دیوار گذاشتم.
سپس از او پرسیدم که آیا میتوانم به دیدنش بروم؟ میتوانیم با دوچرخه به کلیسا و پارک و جنگل و دریاچه سر بزنیم؟ و این کار را کردیم.
من دو روز را با دفتر طراحی در آن منطقه گذراندم. دستههای پرندگان همه جا بودند، پرندگان سیاه روی زمین و پرندگان سفید روی دریاچه. من آنها را در حال پرواز بین زمین و بهشت تصور کردم. پرندهها در آغاز و پایان داستان دیده میشوند و همین طور در جاهای مختلف داستان. پرندگان موجودات عجیبی هستند؛ به نظر میآید که آنها چیزی را میدانند که ما نمیدانیم. چیزی نامیرا و آرمشبخش در مورد آنها وجود دارد. تصاویر این کتاب از آنچه در بلژیک دیدم، از خاطراتم از سوئد و از ذهنم خلق شدهاند.
من باید پیش از آغاز کار روی کتاب «فراتر از یک رویا» خیلی فکر میکردم. داستان در طول یک شب رخ میدهد، اما اگر من همهی تصاویر را تاریک میکشیدم خیلی غمانگیز میشد. تصمیم گرفتم هر آنچه را که دیدهام نقاشی کنم و شبیه رویا، رنگها و فضا تغییر کند. در آغاز دختر همانند یک فرشته میدرخشد. اما در ادامه دیگر نمیدرخشد. وقتی که پسرک خواهرش را میشناسد، خواهر همانند او میشود.
هنگامی که روی تصویرگری این کتاب کار میکردم اتفاق خیلی وحشتناکی در خانه رخ داد. ما خرگوشی داشتیم که تابستانها او را با خود به سوئد و زمستانها به هلند میبردیم. در سفرها با ما بود و در هتل میخوابید. یک شب با صدای جیغی از خواب بیدار شدیم. حیوانی خرگوش را گزیده و کشته بود. بچهها خیلی ناراحت بودند. من برای این که کمی به آنها آرامش بدهم تصویری از آن خرگوش در داستان کشیدم.
وقتی که کتاب را به مادر جف نشان دادم گریه کرد. او برای دختر کوچولو با موهای دمخرگوشی که دختر خودش بود و برای کلیسایی که کلیسای او بود گریه کرد.
در جشن رونمایی این کتاب در هلند بسیاری از دوستان من شرکت داشتند و سبب شدند که داستانهایی گفته شوند. بهترین دوست دخترم، که مادرش را به خوبی میشناختم، پیش از این که به دنیا بیاید برادرش را از دست داده بود. او هرگز این موضوع را به کسی نگفته بود، مادرش هم همین طور.
پس از انتشار کتاب، داستانهای پنهان، یکی پس از دیگری آشکار شدند، از کودکان و بزرگسالان، در کتابفروشیها و کتابخانهها و مدرسهها. بچهها دربارهی اندوهشان از مرگ پدربزرگ و مادربزرگشان، گربه و سگشان، و گاهی نیز دربارهی مرگ والدین یا خواهر و برادرشان با من صحبت میکردند. کتاب جف، همهی این داستانها را به سطح آورد. در کلاسها، کودکان بچههای دیگری را پیدا کردند که این مسئله برایشان رخ داده بود. یا از داستانهای بچههای دیگر آگاه میشدند. آنها یکدیگر را بهتر شناختند.
«فراتر از یک رویا» جهان کودکان را گسترش میدهد. این کتاب در سوئد، آلمان، دانمارک، چین، کره، ژاپن و ایران منتشر شده است. انتشار این کتاب یک موفقیت بزرگ است اما مهمتر از آن این است که کودکان با خواندن این کتاب این شانس و فرصت را پیدا میکنند تا داستانهای پنهانشان را روایت کنند.»
کتاب «پرنده قرمز» نوشتهی آسترید لیندگرن، با تصویرگری ماریت تورنکویست در سال ۲۰۱۴ از سوی انتشارات موسسهی پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان منتشر شد و در سری کتابهای برنامهی «با من بخوان» قرار گرفت. ماریت تورنکویست و خانوادهی آسترید لیندگرن حق انتشار این کتاب در ایران را به موسسهی پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان هدیه کردهاند تا برای برنامهی «با من بخوان» در مناطق محروم هزینه شود.
«فراتر از یک رویا» نوشتهی جف آرتس نیز کتاب دیگری است که با تصویرگری ماریت تورنکویست از سوی انتشارات موسسهی تاریخ ادبیات کودکان منتشر و حق چاپ آن در ایران به برنامهی «با من بخوان» اهدا شده است.
- با برنامهی «با من بخوان» بیشتر آشنا شوید:
- لینک خرید کتابهای «پرنده قرمز» و «فراتر از یک رویا» از سایت کتاب هدهد:
- با ماریت تورنکویست بیشتر آشنا شوید:
گونه خبر: خبرهای ترویج خواندن و ادبیات کودکانکلیدواژه: ف آرتسماریت تورن کویستتصویرگری کتاب های کودکانآسترید لیندگرنجفراتر از یک رویاپرنده قرمزهانس کریستین آندرسنهانس کریستین اندرسننخستین همایش با من بخوانخبرهای همایش با من بخوانترویج خواندنبلندخوانی با کودکانقصه خوانی برای کودکان
فراخوان نمایشگاه تصویرگری «خانه بخت کجاست؟» منتشر شد
انجمن تصویرگران ایران با همکاری جمعیت امام علی (ع) نمایشگاه تصویرگری «خانه بخت کجاست؟» را با هدف آگاهیسازی جامعه نسبت به ازدواج کودکان و پیامدهای آن برگزار میکند.
بر اساس آمار سازمان ثبت احوال کشور در ۹ ماه نخست سال ۱۳۹۴، ۱۷ درصد از ازدواجهای ثبتشده در کشور مربوط به دختران کمتر از ۱۸ سال که در این میان بیش از ۵ درصد آنها مربوط به دختران زیر ۱۵ سال بوده است. ازدواج دختران و پسران در سنین پایین از مشکلات جامعه ما محسوب میشود که ریشه در مسائل فرهنگی و اقتصادی دارد.
از جمله پیامدهای ازدواج در سنین پایین میتوان به محرومیت از تحصیل، محدودیت حمایتهای اجتماعی و قانونی، خشونت خانگی و همسرآزاری، فاصله سنی بالا با همسر، رشد بیرویهی جمعیت پنهان در مناطق حاشیهای، ناتوانی در زندگی، ناتوانی در فرزندپروری، ظهور پدیدهی کودک-بیوه، تنفروشی، فرار از خانه، کارتنخوابی، بازتولید چرخهی فقر، بازتولید چرخهی ازدواج کودک، بازتولید چرخهی کار کودک، خودسوزی و خودکشی اشاره کرد. با توجه به پیامدهای ناگواری از این دست، انجمن تصویرگران ایران با همکاری جمعیت امام علی (ع) به منظور سهیم کردن هنرمندان در آگاهیبخشی و حساسسازی جامعه نسبت به ازدواج کودکان و پیامدهای آن، نمایشگاه تصویرگری «خانه بخت کجاست؟» را برگزار و از همهی تصویرگران دعوت میکند با ارسال آثار خود به این نمایشگاه، در انجام این وظیفهی اجتماعی مشارکت کنند.
شرایط ارسال آثار و شرکت در نمایشگاه:- آخرین زمان ارسال آثار تا ۱۰ بهمنماه ۱۳۹۵
- آثار باید با توجه به پدیدهی ازدواج و پیامدهای ناگوار آن مانند:
- محرومیت از بازی، محرومیت از تحصیل، محرومیت از حقوق انسانی و اجتماعی، محرومیت از حق انتخاب، محرومیت از آموختن مهارتهای زندگی و فرزندپروری، بازتولید کودکان کار و ... خلق شوند.
- ضلع کوچک آثار نباید از ۲۰ سانتیمتر کمتر باشد.
- آثار باید با رزولیشن ۳۰۰ dpi و فرمت jpeg و حجم کمتر از ۳ مگابایت ارسال شوند.
- هر هنرمند میتواند حداکثر دو اثر ارسال کند.
- هر اثر باید با کد ۰۱ و ۰۲ و نام هنرمند به زبان انگلیسی نامگذاری شود. مانند ۰۱-mohammad mohammadi
- هنرمند باید به همراه اثر خود، فرم اطلاعات شامل: نام و نام خانوادگی خود، نام اثر، تکنیک اثر، سال خلق اثر، شماره تماس و پست الکترونیک خود را به دو زبان فارسی و انگلیسی در قالب یک فایل word و یک فایل pdf ارسال کند.
- هنرمند باید به همراه آثار و اطلاعات، عکسی مناسب از چهرهی خود را ارسال کند.
- در عنوان ایمیل عبارت «خانه بخت کجاست؟» / نام و نام خانوادگی به زبان فارسی نوشته شود. مانند: خانه بخت کجاست/ محمد محمدی
- آثار باید به نشانی tasvirgaran@casi.ir ارسال شوند.
- پس از دریافت آثار از سوی دبیرخانه، پاسخی به ایمیل فرستنده ارسال میشود. در صورتی که فرستنده تا سه روز پس از ارسال، پاسخی دریافت نکرد باید موضوع را به انجمن اطلاع دهد.
- آثار دریافتشده برای ورود به نمایشگاه از سوی شورای کارشناسی انجمن تصویرگران ایران ارزیابی و انتخاب خواهند شد.
- به منظور انتشار گسترده و دسترسی عمومی، این نمایشگاه به صورت مجازی در بخش «گالری مجازی» سایت انجمن تصویرگران به نشانی www.casi.ir به دو زبان فارسی و انگلیسی و برای مخاطبان داخلی و خارجی به نمایش درخواهد آمد.
- در صورت فراهم شدن امکان و شرایط مناسب، گزیدهای از آثار به صورت فیزیکی در یکی از نگارخانههای شهر تهران به نمایش درخواهد آمد.
فرم ثبتنام در این نمایشگاه در پیوست قرار داده شده است.
گونه خبر: خبرهای فرهنگ و آموزشدر شهر چه خبر پیوستاندازه فرم ثبتنام در نمایشگاه «خانه دوست کجاست؟»۳۷ کیلوبایت کلیدواژه: انجمن تصویرگرانانجمن تصویرگران ایراننمایشگاه خانه بخت کجاستازدواج کودکان در سنین پایینآمار ازدواج دختران در سنین پایینجمعیت خیریه امام علیجمعیت دانشجویی امام علیفراخوان نمایشگاه تصویرگری خانه دوست کجاستهجدهمین دوره کارگاه آشنایی با ادبیات کودکان و ترویج خواندن و نقش کتابدار برگزار میشود
هجدهمین دوره کارگاه آشنایی با ادبیات کودکان با نگاهی نو و ترویج خواندن و نقش کتابدار و کتابخانه به مدت سیوسه ساعت در خانه کتابدار کودک و نوجوان و ترویج خواندن برگزار میشود.
قصه و قصهگویی، کتابخانه کودک و شوق زندگی، ادبیات کودک و کتاب خواندن از جمله موضوعاتی است که در هجدهمین دوره این کارگاه مطرح خواهد شد.
زمان برگزاری هجدهمین دوره کارگاه آشنایی با ادبیات کودکان، ترویج خواندن و نقش کتابدار از تاریخ ۳ بهمن تا ۸ اسفند ۱۳۹۵ روزهای یکشنبه و سهشنبه از ساعت ۱۵ تا ۱۸ خواهد بود. هزینهی شرکت در این کارگاه ۲۰۰ هزار تومان است.
مجموع افراد شرکتکننده در هجدهمین دوره کارگاه ادبیات کودکان و ترویج خواندن حداکثر ۲۰ نفر خواهد بود. نهادهای مدنی که به صورت گروهی (بیش از ۵ نفر) اقدام به ثبتنام همکاران کنند، از ۲۰ درصد تخفیف گروهی برای حضور در کارگاه برخوردار خواهند شد.
علاقهمندان جهت ثبتنام این کارگاه و کسب اطلاعات بیشتر با شمارهی ۶۶۹۶۲۹۰۶-۲۱ تماس بگیرند.
نشانی خانه کتابدار کودک و نوجوان: خیابان ولیعصر، بالاتر از میدان منیریه، خیابان اسدیمنش، کوچه دهستانی، نبش بنبست دوم، پلاک ۲
گونه خبر: در شهر چه خبرکلیدواژه: هجدهمین دوره کارگاه آشنایی با ادبیات کودکانخانه کتابدارخانه کتابدار کودک و نوجوانترویج خواندنآشنایی با ادبیات کودکقصه گویی برای کودکانخواندن با کودکانشورای کتاب کودکمنبع: خانه کتابدار کودک و نوجوان
پنجاه و هفتمین نشست ترویج خواندن برگزار میشود
پنجاه و هفتمین نشست ترویج خواندن با موضوع «کتابهای مناسب برای کتابخانههای کودکان و نوجوانان» در کتابخانه مرجع کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برگزار میشود.
محمود برآبادی، نویسنده کودک و نوجوان و سرور پوریا از نویسندگان و مترجمان پیشکسوت ادبیات کودک در این نشست حضور خواهند داشت.
پنجاه و هفتمین نشست ترویج خواندن عصر دوشنبه ۲۷ دی ماه ۱۳۹۵ از ساعت ۱۵ تا ۱۷ در کتابخانه مرجع کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان واقع در خیابان شهید بهشتی، خیابان خالد اسلامبولی، پلاک ۲۴، مجتمع فرهنگی شهید ملک شاعران برگزار خواهد شد.
حضور برای عموم علاقهمندان در این نشست آزاد خواهد بود.
گونه خبر: خبرهای فرهنگ و آموزشخبرهای ترویج خواندن و ادبیات کودکانکلیدواژه: کتابخانه مرجع کانونکتابخانه مرجع کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانانپنجاه و هفتمین نشست ترویج خواندنمحمود برآبادیسرور پوریاادبیات کودکنویسنده کتاب کودککتاب های مناسب برای کودکان و نوجوانانمنبع: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
اجرای نشستهای بلندخوانی طرح «با من بخوان» در نمایشگاه فرهنگی آستان مقدس حضرت عبدالعظیم
موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان با همکاری کتابخانه آستان مقدس حضرت عبدالعظیم الحسنی (ع) و موسسه حمایتی آموزشی محمودآباد، نشستهای بلندخوانی طرح «با من بخوان» را در نمایشگاه فعالیتهای فرهنگی آستان مقدس حضرت عبدالعظیم به اجرا درآورده است.
در این نمایشگاه که به مناسبت هفتهی ولادت حضرت عبدالعظیم (ع) با هدف آشناسازی مخاطبان با فعالیتهای فرهنگی آستان مقدس حضرت عبدالعظیم برگزار شده است، موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان در قالب طرح ترویج کتابخوانی «با من بخوان» نشستهای بلندخوانی کتابهای باکیفیت را با همراهی مربیان خانه حمایتی آموزشی محمودآباد که پیش از این زیر پوشش پروژه «با من بخوان» قرار گرفته است، همه روزه از ساعت ۱۶ تا ۱۸ برای کودکان برپا میکند. همچنین در کنار برگزاری این نشستها، انتشارات موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان، با هدف آشنایی مخاطبان با کتابهای باکیفیت و مناسب، آثار منتشرشدهی خود را به علاقهمندان عرضه میکند.
کتابهای «مرغ سرخ پاکوتاه» و «المر» که از سوی موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان منتشر شده از جمله کتابهایی است که تا کنون در این نشستها برای کودکان بلندخوانی شدهاند.
نمایشگاه معرفی فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی آستان حضرت عبدالعظیم از شنبه ۱۱ دیماه آغاز شده است و تا جمعه ۱۷ دیماه ۱۳۹۵ همه روزه از ساعت ۸ تا ۲۰ در مترو شهرری تهران برگزار خواهد شد.
علاقهمندان جهت مشاهده و تهیهی کتابهای باکیفیت میتوانند به سایت کتاب هدهد به آدرس زیر مراجعه کنند:
گونه خبر: خبرهای ترویج خواندن و ادبیات کودکانکلیدواژه: خانه حمایتی آموزشی محمودآبادخانه حمایتی محمودآبادبا من بخوانطرح با من بخوانترویج کتابخوانیمرغ سرخ پاکوتاهالمرکتاب المرپروین دولت آبادیسایت کتاب هدهدموسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکانتاریخ ادبیات کودکانکتاب کودکبرگزاری نشست بلندخوانینشست بلندخوانیبلندخوانی کتاببلندخوانی برای کودکانقصه گویی برای کودککتابخانه آستان حضرت عبدالعظیمفهرست کتابهای ماه کتابک- دیماه ۹۵- بخش نخست
فهرست کتاب بخش نخست دیماه ۱۳۹۵ سایت کتابک از سوی کارشناسان کتاب موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان منتشر شد.
فهرست کتاب ماه شامل کتابهای باکیفیتی است که از سوی کارشناسان کتاب موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان به پدران و مادران، مربیان، آموزگاران، نوجوانان و مروجان کتاب ارائه میشود. این فهرست، دربرگیرندهی کتابهایی برای گروههای سنی نوزاد و نوپا، خردسال، کودک و نوجوان است که به زبانی ساده، روشن و قابل فهم به همراه خلاصهای از کتاب برای مخاطبان علاقهمند معرفی میشوند.
لازم به ذکر است برخی از کتابهای این فهرست در سایت کتاب هدهد جهت خرید آنلاین و حضوری ارائه میشوند.
فهرست کتابهای ماه کتابک در نیمهی نخست:- المر (معرفی در سایت کتابک – خرید از کتاب هدهد)
- کلمهها برای اذیت کردن نیستند (معرفی در سایت کتابک – خرید از کتاب هدهد)
- چطوری پرواز کنم (معرفی در سایت کتابک – خرید از کتاب هدهد)
- ضحاک (معرفی در سایت کتابک)
- آتشخوارها (معرفی در سایت کتابک)
- یک بوته خار و گنجشک و تار (معرفی در سایت کتابک)
- دختری با روبان سفید (معرفی در سایت کتابک)
- بازیافت چیست (معرفی در سایت کتابک)
- پیت خوشتیپ در مدرسه (معرفی در سایت کتابک)
- کمی گم شدهام (معرفی در سایت کتابک)
- جنگ چهارشنبهها (معرفی در سایت کتابک)
- اسب سفید در مرداب (معرفی در سایت کتابک)
- جعبه نقاشی پرصدا (معرفی در سایت کتابک)
فهرست کتاب ارائهشده در ماههای گذشته را در آدرس زیر ببینید:
با سایت کتاب هدهد آشنا شوید:
گونه خبر: خبرهای ترویج خواندن و ادبیات کودکانکلیدواژه: فهرست کتاب ماهفهرست کتابفهرست کتاب ماه کتابککتاب المرالمرضحاککلمه ها برای اذیت کردن نیستندچطوری پرواز کنمیک بوته خار گنجشک و خارآتش خوارهادختری با روبان سفیدبازیافت چیستپیت خوش تیپ در مدرسهکمی گم شده امچهارشنبه هااسب سفید در مردابجعبه نقاشی پر صداداستان هاوجوانادبیات ی پیت گربهکتاب کودککتاب مناسب برای کودکانرمان نکودک و نوجوانموسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکانکتاب باکیفیتمژگان کلهر
مایکل مورپرگو از ناگفتههای زندگیاش میگوید
«مایکل مورپرگو» در صحبتهای اخیرش از نقشی که «تد هیوز» در نگارش «اسب جنگی» داشته است و مخالفت خود با ساخت نمایش عروسکی رمانش میگوید.
مایکل مورپرگو، شاعر و نویسندهی سرشناس ادبیات کودک و نوجوان که رمان «اسب جنگی» او از سوی «استیون اسپیلبرگ» به فیلم سینمایی موفقی تبدیل شده، چندی پیش با «ماتیلدا باترزبی» گفتوگویی انجام داده که در «ایندیپندنت» منتشر شده است.
مورپرگو، رمان «اسب جنگی» را در سال ۱۹۸۲ به نگارش درآورد و همیشه فکر میکرد نمایش عروسکی این اثر خیلی مسخره خواهد شد. او پیش از ساخت این اقتباس نمایشی میگفت: آنها دیوانهاند که میخواهند با اسبهای عروسکی داستان را روایت کنند.
با این حال نمایش عروسکی «اسب جنگی» به روی صحنه رفت و عنوان موفقترین اثر قرن حاضر در تئاتر ملی لندن را کسب کرد. این اثر اقتباسی سپس به «وست اند» منتقل شد و تاکنون بیش از ۳۰۰۰ اجرا داشته است. اما آنچه مایکل مورپرگو را راضی کرده، کنسرتی است که از روی همین کتاب در تالار «آلبرت» به روی صحنه رفته است. در این اثر، ارکستر فیلارمونیک سلطنتی به همراه تیم انیمیشنی «رای اسمیت» اثری به نام «داستان اسب جنگی در کنسرت» را اجرا کرده و رضایت این نویسنده را به دست آورده است.
«اسب جنگی» طی این مدت در چین، استرالیا، کانادا، آمریکا، آفریقای جنوبی و اروپا اجرا داشته و به موفقیت چشمگیر جهانی دست پیدا کرده است.
مایکل مورپرگو در ابتدای این مصاحبه با شوخطبعی میگوید: من از یک خانواده بازیگر آمدهام. مادرم بازیگر بود، پدرم هم همینطور، من هم باید بازیگر میشدم. اگر کمی زودتر دست به کار میشدم، الان «جورج کلونی» بودم. حالا اشکالی ندارد. این اتفاق نیفتاد و من کارهای دیگری کردم. اما کشفهایی که در دورههای بعدی زندگیات انجام میدهی خیلی لذتبخش است.
این نویسنده ادامه میدهد: من همیشه عاشق قصهگویی بودم. وقتی معلم بودم همیشه دوست داشتم برای بچهها قصه بگویم و این هم تا حدودی بازیگری است. من شخصیتها را بازی میکردم تا برای بچهها باورپذیر شوند، اما تنها همین ۱۰-۱۵ سال گذشته بوده که توانستهام به روی صحنه بروم، در تئاترها شرکت کنم یا کنفرانس بدهم. این کار واقعا لذتبخش است.
تدریس، مایکل مورپرگو را به سمت نویسندگی سوق داد. همسر او «کلر لین» هم یک معلم بود و یک مزرعه خیریه را به همراه او اداره میکرد. آنها برای راهاندازی این خیریه که از بچهها برای یک هفته زندگی و کار در آن مزرعه دعوت میکرد، راهی کِنت شدند. در همین مزرعه بود که مایکل مورپرگو رابطه نزدیک نوجوانان را با حیوانات مشاهده کرد و اولین بذرهای «اسب جنگی» کاشته شد.
مورپرگو که حالا ۷۳ ساله است، بیش از ۱۰۰ کتاب نوشته اما «اسب جنگی» از میان آنها شهرت فراوانی دارد. خوشبختانه او در همسایگیاش فردی را داشت که با تجربه و ذوق ادبیاش مشاور خوبی برایش بود. او در یکی از پیادهرویهای روزانهاش تصادفا با «تد هیوز» شاعر سرشناس انگلیسی ملاقات میکند و متوجه میشود «هیوز» در پنج مایلی مزرعه آنها سکونت دارد.
مایکل مورپرگو در اینباره میگوید: «هیوز» نویسنده خارقالعادهای بود. من در یک نقطه گیر کرده بودم، فکر میکنم اوایل دهه ۱۹۸۰ بود و در حال نگارش «اسب جنگی» بودم. اوایل او آنقدرها هم مهربان نبود. میگفت: «شاید تو نباید نوشتن این داستان را اینقدر سریع شروع میکردی.» من گفتم: «نه، نه از پسش برمیآیم.» اما او گفت: «نه، باید وقت بیشتری بگذاری و دربارهاش تخیل کنی، فکر کنی و در ذهنت با آن کلنجار بروی.» او گفت: «این به خاطر این نیست که تو نمیتوانی بنویسی، برای این است که به خودت اجازه دهی فضای داستان را به خوبی درک کنی و این زمان میبرد.»
«هیوز» به او توصیه کرد تکنیکی را به کار ببرد که مایکل مورپرگو آن را «زمان رویا» مینامد. این تکنیک در واقع این است که به تختخواب بروی و درباره شخصیتهای داستانت فکر کنی و ببینی ذهن نیمهخودآگاهت آنها را به کجاها میبرد.
«هیوز» به او میگفت، وارد «زمان رویا»یت شو و از نشستن و به صفحههای کاغذ خیره شدن دست بردار.
وقتی از تئاتر ملی برای ساخت نمایش عروسکی این رمان با مایکل مورپرگو تماس گرفتند، او فکر کرد این کار مسخره است.
این شاعر و نمایشنامهنویس انگلیسی در اینباره میگوید: من «شیرشاه» را دیده بودم و کاملا میتوانستم ببینم آن عروسکها برای خودشان چیزی هستند. اما وقتی درباره جنگ جهانی اول حرف میزنی و میخواهی داستانی را که در عمقش خیلی غمگین است روایت کنی، نمیدانستم چطور این کار ممکن است. حتی در زمانی که داشتند تمرینهایش را انجام میدادند، من قانع نشده بودم. وقتی برای اولینبار آن را روی صحنه دیدم، متوجه شدم کاری از روی نبوغ بوده.
مایکل مورپرگو که تاکنون چهار بار نامزد نهایی دریافت مدال «کارنگی» شده، در پایان اضافه میکند: این اتفاقی است که در تئاتر میافتد. اینطور نیست که با یک سری فرمول، کاری را بدون فکر کردن به داستان جلو ببری و بتوانی قلب مردم را از احساسات پر کنی. تئاتر ملی واقعا فوقالعاده است.
اجرای کنسرت «اسب جنگی» از ۲۷ اکتبر ۲۰۱۶ در تالار سلطنتی «آلبرت» آغاز شده است.
مرتبط با این خبر:
- با مایکل مورپرگو بیشتر آشنا شوید
- معرفی کتاب و فیلم اسب جنگی
- خرید کتاب «اسب جنگی» از سایت کتاب هدهد
فراخوان نمایشگاه براتیسلاوا ۲۰۱۷ منتشر شد
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، فراخوان ارسال آثار هنرمندان ایرانی به نمایشگاه بینالمللی تصویرگران کتاب کودک براتیسلاوا ۲۰۱۷ (BIB) را منتشر کرد.
بر اساس این فراخوان هر تصویرگر ایرانی میتواند در نهایت ۱۰ تصویر منتخب از یک یا دو کتاب منتشرشده خود را در اختیار کانون قرار دهد. کانون از سوی شورای کتاب کودک - که نمایندگی دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان (IBBY) را در ایران برعهده دارد – مهلت دریافت این آثار را تا روز ۳۰ بهمن ۱۳۹۵ تعیین کرده است. میانهی اسفند امسال گروه داوری، این آثار را مورد ارزیابی قرار میدهند و در نهایت آثار ۱۵ تصویرگر ایرانی مطابق مقررات این دوسالانه به نمایشگاه ارسال خواهد شد.
در کنار این، نمایشگاهها، رویدادهای دیگری مانند کارگاه آموزشی برای تصویرگران از سوی BIB در کشور اسلواکی با همکاری یونسکو برگزار خواهد شد.
بر اساس فراخوان این رویداد هنری، تصویرگرانی که برای بار نخست در این نمایشگاه شرکت میکنند، میتوانند آثاری را ارسال کنند که از پنج سال گذشته تا کنون به تصویر کشیدهاند؛ اما تصویرگرانی که پیشتر در این نمایشگاه شرکت کردهاند، باید آثاری را که از اول ژانویه ۲۰۱۵ به بعد خلق کردهاند، در این رقابت شرکت دهند.
شرایط شرکت در این رقابت:
- ارسال نسخهی اصلی آثار
- داشتن ملیت کشوری که شرکتکنندگان از سوی آن شرکت میکنند
جوایز برگزیدگان این رقابت:
- جایزه بزرگ به ارزش سههزار دلار آمریکا و همچنین نمایش دادن آثار خود به صورت مستقل در نمایشگاه بعدی BIB
- پنج سیب طلایی به ارزش ۱۵۰۰ دلار آمریکا
- پنج مدال ویژه BIB به ارزش ۱۰۰۰ دلار آمریکا
در همین حال هیئت داوری بینالمللی BIB این اختیار را دارد که لوح تقدیر این هیئت را به موسسهای انتشاراتی که در جهت توسعه نوآوری، کتابهای کودکان باکیفیت بالا فعالیت کردهاند، اهدا کند.
نمایشگاه بینالمللی تصویرگری براتیسلاوا هر دو سال یکبار در جمهوری اسلواک، آثار تصویرگران کتابهای ویژهی کودکان را به نمایش می گذارد و همگام با اهداف یونسکوUNESCO ، دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان (IBBY)، کمیسیونهای ملی و نیز سازمانهای مرتبط با هنرهای زیبا، امکان رویارویی تصویرگران و شرایط مناسب برای ارزیابی آثار و در نتیجه توسعه و پیشرفت این هنر را فراهم میکند.
علاقهمندان به شرکت در این رقابت میتوانند آثار خود را تا تاریخ ۳۰ بهمن ۱۳۹۵ به نشانی تهران، خیابان دکتر فاطمی، خیابان حجاب، مرکز آفرینشهای فرهنگی هنری، موزه کودک کانون ارسال کنند.
گونه خبر: خبرهای فرهنگ و آموزشدر دنیا چه خبرکلیدواژه: دفتر بین المللی کتاب برای نسل جوانفراخوان نمایشگاه براتیسلاوا ۲۰۱۷نمایشگاه براتیسلاواشورای کتاب کودککانون پرورش فکری کودکان و نوجوانانتصویرگری کتاب های کودکانتصویرگری کتابمنبع: پایگاه اینترنتی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
کتاب «اِلمر» منتشر شد
موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان، کتاب «اِلمر» را با مجوز رسمی چاپ آن در ایران از سوی ناشر اصلی، برای کودکان پیشدبستانی و سالهای نخست دبستان منتشر کرد.
کتاب «اِلمر» اثری از دیوید مککی با ترجمهی هورزاد عطاری است که موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان، حق چاپ و ترجمهی این کتاب را از انتشارات اَندرسون پرس (Anderson Press) ناشر اصلی این کتاب به زبان فارسی در ایران خریداری کرده و با شعار «همهی کودکان حق دارند کتاب باکیفیت بخوانند» این اثر را در فهرست کتابهای باکیفیت برنامهی ترویج کتابخوانی «با من بخوان» قرار داده است.
کتاب «اِلمر» داستان فیل رنگارنگی است که با فیلهای دیگر متفاوت است. اِلمر همیشه فیلها را شاد میکرد و آنها را میخنداند. شبی اِلمر با خود فکر کرد چرا با فیلهای دیگر متفاوت است. او هنگام صبح پیش از بیدار شدن دیگر فیلها، خود را به رنگ خاکستری فیلی شبیه باقی فیلها درآورد؛ اما حالا هیچ فیلی، او را نمیشناخت. در نبود اِلمر رنگارنگ، همهی فیلها جدی بودند و نمیخندیدند تا اینکه اِلمر نتوانست جلوی خندهاش را بگیرد و از خنده منفجر شد...
کتاب «اِلمر» از تفاوتها سخن میگوید. در این کتاب فردیت و خودپذیری ستایش و کودک به پذیرش تفاوتهای خود با دیگران برانگیخته میشود.
موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان همچنین در کنار چاپ کتاب « اِلمر» و جای دادن آن در میان کتابهای باکیفیت پروژهی «با من بخوان»، ساخت عروسک پارچهای این شخصیت داستانی را نیز به گروه زنان خشتوگل (شماری از زنان خانوادههای ساکن کورهپزخانههای روستای محمودآباد از توابع شهرری) سفارش داده است. این عروسک که یک سوی آن رنگارنگ و سوی دیگرش رنگی فیلی دارد، به همراه کتاب «اِلمر» و برگههای فعالیتی در پیوند با این کتاب، در برنامهی «با من بخوان» به کودکان مناطق محروم و کودکان در بحران با هدف ترویج کتابخوانی اهدا میشود.
موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات ایران، کتاب «المر» را در قطع رحلی کوچک با ۳۴ صفحهی رنگی گلاسه و قیمت ۱۳۵۰۰ تومان منتشر کرده است. علاقهمندان جهت خرید این کتاب میتوانند به سایت کتاب هدهد به آدرس www.hodhod.com مراجعه کنند یا با شمارهی ۸۸۵۵۳۵۲۸-۲۱ تماس بگیرند.
با برنامهی «با من بخوان» آشنا شوید:
گونه خبر: خبرهای ترویج خواندن و ادبیات کودکانکلیدواژه: کتاب المرچاپ نخست کتاب المرکتاب کودککتاب مناسب کودکانادبیات کودکموسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکانترویج کتابخوانیبا من بخوانترویج کتاب
بیشتر شاعران ما نقش انفعالی دارند
اسدالله شعبانی معتقد است بیشتر شاعران ما منفعل عمل میکنند و خلاقیت جایی در تولید آثارشان ندارد، زیرا سیستم ادبیات، نظام آموزشی و همچنین سیستم نشرما به دنبال خلاقیت و تولید شاهکار نیست و خوراکهایی مصنوعی به خورد کودکان و نوجوانان ما میدهد.
اسدالله شعبانی: طبیعتاً در هر دورهای شعرهایی تولید میشود که تعدادی مخاطب دارد و میزان کیفیت این آثار هم بستگی زیادی به طرز تفکر ناشران دارد.
در ایران دو دسته ناشر داریم؛ دسته اول ناشرانی هستند که نسبت به مخاطب احساس مسئولیت دارند و براساس دغدغهها و نیاز جامعه و مخاطبان به تولید اثر میپردازند و دسته دوم که بیشتر ناشران ما را دربر میگیرد کاری به سلیقه مخاطب و نیاز جامعه ندارند و براساس وابستگی به دولت فقط به دنبال چاپ یکسری مطالب سفارشی و از پیش تعیین شدهاند و میخواهند کتابی متناسب با راهکارها و برنامههای ابلاغ شده تولید کنند تا به فروش برسد.
اینگونه ناشران براساس میزان فروش کتابها و محدودیتهایی که برای متنها تعیین شده، اقدام به تولید اثر میکنند و اگر ناشری در این چرخه نباشد یا باید سیستم توزیع قویای داشته باشد که اکثراً ندارند، یا باید منتظر بماند تا زمانیکه کتابش به فروش برسد.
سرودن شعر براساس خواسته ناشران دولتی
این شرایط سبب شده که با وضعیت بدی در سیستم نشر مواجه باشیم. امروزه بیشتر آثار خوب در دسترس کودکان و نوجوانان قرار نمیگیرد و کتابهایی به خوردشان داده میشود که جذابیتی برایشان ندارد و سبب شده آنها از کتابخوانی گریزان شوند. امروزه کمتر شاعر و نویسندهای را میبینیم که متناسب با نیاز بچهها بسراید و بنویسد، آنها معمولاً نگاه میکنند که ناشران دولتی چه میخواهند و در این چرخه، چه کتابی بیشتر فروش میرود.
به گفته شعبانی، در این چرخه مخاطب اصلاً مطرح نیست و توجهی به سلیقه و نیازش نمیشود. از سویی پژوهشی هم درباره اینکه چند درصد خردسال، کودک و نوجوان در جامعه داریم و اینها بهطور طبیعی به چه چیزهایی نیاز دارند یا اینکه چند درصد از آثار تولیدی مطابق نیاز مخاطب بوده و بچهها این کتابها را خریداری کردهاند، نشده است. در نتیجه آثاری تولید میشود که در ذهن کودک به جای پیشرفت، عقبماندگی ایجاد میکند.
ادبیات ما تبدیل به نوعی ادبیات دولتی شده است
شاعر مجموعه «خرمن قصه خردسالان» با بیان اینکه ادبیات ما تبدیل به نوعی ادبیات دولتی شده و نوعی فکر و ذائقه خاص را پوشش میدهد، افزود: بیشتر ناشران ما دولتی یا شبهدولتیاند و تعداد کمی در بخش خصوصی فعالیت میکنند که آنها هم قدرت توزیع و پخش کتاب ندارند و این مساله سبب شده ادبیات ما دولتی شود، در حالی که توقع میرود مواد خواندنی و پرورشی مناسبی برای کودکان و نوجوانان تولید شود و بدون اینکه از کانالهای خاصی رد شود در اختیار مخاطب قرار گیرد اما اینکار انجام نمیشود.
به اعتقاد وی، در حال حاضر سازوکاری در تولید کتاب وجود دارد که همه مولفان را در چارچوب خاصی قرار میدهد و اگر کسی بخواهد کتابش حتماً چاپ شود و فروش رود باید از این سیستم مصنوعی که براساس نیاز جامعه نیست تبعیت کند، شاعران هم جدا از این جریان نیستند.
شاعر «آب و مهتاب» درباره نظام آموزشی حاکم بر جامعه نیز گفت: نظام آموزشی ما مبتنی بر پند و اندرز و آموزشهایی است که از گذشته تاکنون وجود داشته و بر همه چیز تأثیر میگذارد و ناشران دولتی و خصوصی هم تابع این سیستم کهنه آموزشی، مبتنی بر اندک معلومات و نوعی تفکر از پیش تعیین شده کارگزاران دولتی هستند. در کتابهای درسی، شعری مطابق سلیقه و علاقه بچهها نمیبینیم، طبیعی است که آنها از شعر و کتاب زده میشوند و به سوی ماهواره و اینترنت میروند. جامعه ما همیشه مردمی با فرهنگ و کتابخوان داشته و اگر شاعران به بیراهه میروند به خاطر تأثیر همین سیستم است.
بیشتر شاعران تابعاند و نقش انفعالی دارند
شعر ما به ابزار کنترل تبدیل شده، این کنترل سبب میشود یکسری خوراک مصنوعی به کودکان و نوجوانان داده شود. سیستم ادبیات و نظام آموزشی ما به دنبال تولید شاهکار نیست، فقط به دنبال رسیدن و تحقق اهداف خاصی است. شاعران اصولاً تلاش میکنند اثری تولید کنند که برای جامعه مفید باشد، اما کارگزاران فرهنگی این اجازه را به آنها نمیدهند. بیشتر شاعران ما امروزه تابعاند و نقش انفعالی دارند و خلاقیت جایی در تولید آثار ندارد.
اینکه آثار بزرگسالانه به زبان بچهگانه منتشر میشود، بیشتر به خاطر همین سفارشی کار کردنهاست. کودکان دنیای ویژهای دارند کسی که این دنیا را نشناسند نمیتواند شعر خوبی بسراید. کسی که بهصورت حرفهای مینویسد و میسراید و عنصر فرهنگی مستقل از جریانهای دولتی است و در جامعه صاحب فکر است، آنقدر تجربه دارد که بهگونهای شعر بگوید که تاثیرگذار باشد، ولی جوانی که به دنبال چاپ کردن یک کتاب است فقط به دنبال سفارشی کار کردن است و آثار تاثیرگذاری تولید نمیکند. کسی که دلش برای این سرزمین میتپد به دنبال این نیست که به واسطه شعر گفتن، پست و مقامی بگیرد و شهرتی کسب کند. باید هم ایران را بشناسیم و هم بچههای ایران را و فارغ از سیستم آموزش و پرورش و سفارش ناشران دولتی، ببینیم چه مسئولیتی در قبال کودکان و نوجوانان این مرز و بوم داریم، سپس به تولیدکتاب بپردازیم.
ذهنهای خلاق در سیستم نشر موجود به حاشیه رانده میشوند
«در مردابی که آب حرکت نمیکند، ماهی آزاد هم زندگی نمیکند، یا خرچنگ است یا قورباغه»، در نشر ما ذهنهایی که میخواهند خلاقیت داشته باشند به حاشیه رانده میشوند و ما نمیتوانیم به دنبال خلاقیت باشیم و برای فروش آثارمان باید خودمان را با نظام موجود هماهنگ کنیم. اینکه بعضیها بهصورت فردی کار خلاقانهای تولید کنند، کار به جایی نمیبرد و در حاشیه میماند. در این شرایط نمیتوانیم به دنبال خلاقیت بگردیم؛ این وضعیت در فیلم و سینما تئاتر هم دیده میشود، ما فقط میخواهیم خود را زنده نگهداریم.
جامعه ما به نویسنده مستقل نیاز دارد
جامعه ما به نویسنده مستقل نیاز دارد که بهعنوان هنرمند در جامعه قد علم کند و کتابهایی تولید کند که براساس نیاز مخاطب باشد تا کتاب از سبد خانوار حذف نشود و مردم مانند زمان انقلاب که برای خریدن روزنامه صف میبستند و تیراژ کتابها صد هزار نسخه بود، همچنان به دنبال کتاب باشند.
به اعتقاد شعبانی، اگر سیستم نهادهای مرتبط با حوزه فرهنگ مانند آموزش و پرورش و وزارت علوم که بزرگترین آسیب را به نظام آموزشی ما زدهاند، تغییر کند، میتوانیم شاهد تغییر و تحولات خوب و اساسی در نظام آموزشی و وضعیت نشر کشورمان باشیم.
اسدالله شعبانی، شاعر و نویسنده پیشکسوت و نامآشنای حوزه کودک و نوجوان، متولد ۱۳۳۷ در روستای بهادربیک از توابع همدان است و برخی آثارش همچون «گل آفتابگردان»، «ساز من ساز جیرجیرک»، «پولک ماه»، «تنگ بلور آسمان»، «پرچم سبز درخت»، «ماه نو، نگاه نو» و «زمین ما، دل ما» تاکنون جوایزی را برای او در حوزه ادبیات کودک به ارمغان آوردهاند. همچنین از دیگر آثار او میتوان به مجموعه شعری با عنوان «یک نفر رد شد از کنار دلم» و مجموعه «خرمن قصه خردسالان» اشاره کرد.
گونه خبر: خبرهای ترویج خواندن و ادبیات کودکانکلیدواژه: اسدالله شعبانیشعر کودکنقد شعر کودک سرودن شعرمنبع: خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)ارائه کتاب «طبیعت و کودک خردسال» در دومین همایش ملی کودک و طبیعت
کتاب «طبیعت و کودک خردسال؛ راهنمای عمل مدارس طبیعت» ترجمهی عبدالحسین وهابزاده در دومین همایش ملی کودک و طبیعت به مخاطبان علاقهمندان ارائه میشود.
کتاب «طبیعت و کودک خردسال؛ راهنمای عمل مدارس طبیعت» نوشتهی رات ویلسون و ترجمهی عبدالحسین وهابزاده که به تازگی از سوی انتشارات صحرای شرق به چاپ رسیده است، پنجشنبه ۱۶ دیماه در دومین همایش ملی کودک و طبیعت با موضوع «مدرسه طبیعت» ارائه میشود.
عمدهی توجه این کتاب به بازیهای خلاق در محیط بیرون است. برای اكثر نسلهای پیشین نیازی نبود كه در مورد اهمیت بازی در محیط بیرون بحث و استدلال كنیم. برای آنها بیرون در واقع «جای» بازی بود. وقتی بچهها در داخل حوصلهشان سرمیرفت یا در حین كارهای بزرگترها در دست و پای آنها میپیچیدند، اغلب به آنها گفته میشد كه «بروید بیرون بازی كنید» و كودكان برای این کار نیاز به ترغیب چندانی نداشتند. كارهای زیادی در بیرون برای انجام مانده بود- گشتن در كف جویبار، یافتن و تعقیب پروانهها و كرمهای شبتاب، ساختن حفره در جنگل، پر کردن سطل از سنگ و كاشتن باغی از تركهها. اینگونه بازیها به دلخواه انتخاب میشد، حواس بچهها را به خود مشغول میداشت، تخیل و حل مسئله فراهم میكرد و ریسکپذیری را در آنها برمیانگیخت. این است آن نوع بازیهایی كه در این كتاب ترغیب و از آن به عنوان «بازی خلاق» یاد خواهد شد.
دومین همایش ملی کودک و طبیعت با موضوع «مدرسه طبیعت»، پنجشنبه ۱۶ دیماه ۱۳۹۵ در دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی تهران برگزار میشود.
گونه خبر: خبرهای محیط زیستکلیدواژه: دومین همایش کودک و طبیعتعبدالحسین وهابزادهکتاب طبیعت و کودک خردسالبازی خلاقکودک و طبیعتبازی در طبیعتسرگرمی در طبیعتکودک و محیط زیستحفظ محیط زیستمدرسه طبیعتمدرسه های طبیعتآموزش محیط زیست به کودکانمنبع:
همایش ملی و دانشگاهی «ادبیات کودک و نوجوان و معنویت» برگزار میشود
دانشگاه بینالمللی امام رضا (ع) با همکاری مرکز مطالعات ادبیات کودک دانشگاه شیراز، ششمین همایش ملی و دانشگاهی «ادبیات کودک و نوجوان» را با عنوان «ادبیات کودک و نوجوان و معنویت» اردیبهشتماه ۱۳۹۶ در شهر مشهد برگزار میکند.
در این همایش به هماندیشی پیرامون مسائل مربوط به ادبیات کودک ایران و جهان با محوریت ادبیات کودک و معنویت در زمینههای دین، فلسفه، عرفان، فرهنگ عامه، اسطورهشناسی، محیطزیست، جهانی شدن و ترویج و حفظ صلح، روانشناسی، جامعهشناسی، تصویرگری، نظریه و نقد ادبی، هنر و رسانه پرداخته میشود.
زمانبندی ارسال مقالههای همایش:
- آخرین زمان ارسال چکیده مقالهها:
۱۰ بهمنها ۱۳۹۵
- آخرین زمان ارسال اصل مقالهها:
۱۰ اسفندماه ۱۳۹۵
- اعلام نظر نهایی هیئت علمی همایش:
۲۰ فروردینماه ۱۳۹۶
نشانی الکترونیکی همایش: koodak6@imamreza.ac.ir
نشانی دبیرخانهی همایش: مشهد، میدان فلسطین، دانشگاه بینالمللی امام رضا (ع)، پردیس رضوان
گونه خبر: خبرهای کودکان از اینسو و آنسوکلیدواژه: ادبیات کودکادبیات کودک و نوجوانششمین همایش ملی ادبیات کودک و نوجوانمرکز مطالعات ادبیات کودک دانشگاه شیراز
جشن سال نو میلادی در موزه عروسکهای ملل
موزه عروسکهای ملل با همکاری موسسه خانه دوستان آشنا، به مناسبت جشن آغاز سال نو میلادی، برنامههایی را ویژهی کودکان و نوجوانان در محل این موزه به اجرا درمیآورد.
ساخت عروسک، ساخت صحنهی نمایش تولد عیسی مسیح، ساخت اشیای تزیینی، شیرینیپزی کریسمس و نقاشی پشت شیشه با خاکهای رنگی، فعالیتهایی است که در این روز ویژهی کودکان و نوجوانان به اجرا در میآید.
هزینهی شرکت در هر فعالیت ۲۰ تا ۴۰ هزار تومان است.
این برنامه جمعه ۱۷ دیماه از ساعت ۱۵ تا ۲۰ در موزهی عروسکهای ملل واقع در خیابان میرداماد، نفت جنوبی، کوچه تابان، پلاک ۱۱، طبقه اول برگزار میشود.
جهت آگاهی از جزئیات برنامهها و هزینهی فعالیتها، با شمارهی ۹۳۶۰۳۴۴۶۷۲ تماس بگیرید.
گونه خبر: در شهر چه خبرکلیدواژه: موزه عروسک های مللجشن کریسمسجشن سال نو میلادیکریسمس ۲۰۱۷کارگاه ساخت عروسکموسسه خانه دوستان آشنا
گرههای نگشوده «آموزش به زبان مادری»
دومین همایش توسعه عدالت آموزشی برگزار شد. در اینکه این همایشها چقدر میتوانند در تحول نظام آموزشی نقش داشته باشند، سخن بسیار است، اما در اینکه این همایشها چقدر میتوانند موضوع را وارونه جلوه دهند، هم میتوان سخن گفت. شاید پرسروصداترین پیامهایی که به این همایش رسید، سخنان دکتر محسن رنانی، اقتصاددان، به نام «زبانِ مادری و توسعه در ایران» بود که در این همایش خوانده شد. این پیام به سبب عنوان آن در ایران و بیرون از ایران بازتاب گستردهای داشت. برخی از کسان را هم که دغدغه آموزش به زبان مادری یا انگیزههای دیگر دارند، خشنود کرد. سرانجام کسی از این زاویه سخن میگوید که زبانِ مادری خودش فارسی است.
چندگاهی است جناب استاد رنانی موضوع توسعه و کودکی را دستاویز سخنان خود قرار داده، که اگر در اندازه برداشتهای کلی باشد، خوب است و خود من هم از اینگونه سخنان به دلیل اینکه گفتمان کودکی در جامعه رونق بگیرد، استقبال کردهام. اما وقتی موضوع بسیار تخصصی میشود، آنگاه باید دید آیا ایشان درباره پیامی که فرستادهاند، پژوهیدهاند یا اینکه قلم را برداشته و بدون پشتوانه پژوهشی روش آموزش زبان پایه یا سوادآموزی را در آموزشوپرورش ایران نقد کردهاند. در اینکه بخش بزرگی از سخنان ایشان مانند همیشه درست و دلسوزانه است، هیچ تردیدی نیست. برای نمونه آنجا که از نبود دولت مدرن و مردمی با اندیشههای مدرن میگوید، یا اینکه نظام آموزشوپرورش ما را حافظه محور ارزیابی کردهاند، سخنانشان درست است که البته نکته تازهای هم نیست و همه اهل فکر این نکتهها را میدانند.
من درباره آن چیزهایی که با ایشان تفاهم دارم، سخن نمیگویم، درباره آن چیزهایی که میتواند موضوع آموزش به زبان مادری را دگرگونه جلوه دهد، سخن میگویم. ایشان مدعی شده است ناديدهگرفتن زبان مادری یکی از شالودههای تخریب توسعه در ایران است.
در اینکه ترویج و کاربرد زبان مادری حق هرکسی و هر جامعه هرچقدر کوچک هم باشند، هست، شکی نیست. یعنی هرجامعهای باید این حق را داشته باشد که زبان مادری خود را به ویژه در بخش ادبیات، آموزش دهد. اما اکنون چنین نیست. هیچیک از بخشهای جامعه ایران که با زبانی به جز زبان فارسی سخن میگویند، نمیتوانند کودکان را با ادبیات زبانی خود آشنا کنند یا آموزش دهند. اما این نتوانستن یک وجه سیاسی دارد و یک وجه آموزشی. من به وجه سیاسی یا حاکمیتی آن کاری ندارم و فقط بر وجه آموزشی آن متمرکز میشوم.
آیا آن چیزهایی که دکتر رنانی درباره آموزش زبان فارسی در مناطق دوزبانه گفتهاند، برآمده از تحقیق است یا شنیدهها و خواندههایی از مطبوعات یا شبکههای اجتماعی است؟ یکی از دلیلهایی که برای من روشن است و نشان میدهد ایشان در این زمینه پژوهشی نکردهاند، این است که آموزش زبان چه زبان مادری و چه زبان ارتباطی که در ایران زبان فارسی است، از دبستان شروع نمیشود. اگر ما از دوره رضاشاه تاکنون این کار را از دبستان شروع کردهایم، به سبب این است که جامعه ایران فاقد نظام کودکستانی- پیشدبستانی بوده است. در دوره رضاشاه که هنوز نظام آموزشوپرورش بهدرستی شکل نگرفته و بسیار جوان بود، چنین انتظاری خیلی دور از واقعیت است، اما از دهه ١٣٤٠ ما میتوانستیم نظام کودکستانی – پیشدبستانی فراگیر داشته باشیم که متأسفانه به دلیل همان جهتگیری نادرست در توسعه در این زمینه بسیار کمکاری شده است. چون چنین است، بسیاری از روشنفکران و البته کسانی که اهل سیاست هستند، آموزش زبان مادری را که یک حق مسلم است، در برابر آموزش زبان فارسی که زبان ارتباطی است و آموزش آن هم البته یک امر اجتنابناپذیر از جهت شاکله ملی و پیوند جامعه ایران، در برابر هم قرار میدهند و سیاستِ یا این یا آن را پیش میبرند.
درحالیکه این نگاه از پایه نادرست میبود، اگر کودکان از دوره سه، چهارسالگی هم زبان مادری و هم زبان فارسی را همزمان آموزش میدیدند. زیرا به عنوان یک امر اثباتشده دوره زرین آموزش زبان به کودکان آنگونه که بسیاری از پژوهشگران برجسته جهانی مانند مونتسوری میگویند، از دو تا ششسالگی را دربر میگیرد. پس از آن یعنی در هفتسالگی این توانش زبانی کودکان رو به کاهش میگذارد. در این دوره کودکان میتوانند چند زبان را همسطح هم یاد بگیرند. البته اشتباه نشود، منظور من آموزش مهارتهای خواندن و نوشتن نیست، که در جامعه ما متأسفانه تا اسم آموزش زبان میآید، همه به اینسو برمیگردند که مگر به کودک دو یا چهارساله میتوان زبان آموزش داد؟
بله میتوان آموزش داد، اما زبان گفتاری. زبان گفتاری هم شامل آواشناسی، واکشناسی، واژهشناسی و بلندخوانی داستان یا ترانه و بازیهای زبانی و در یک کلام ادبیات کودکان به زبانهای محلی است. اکنون هم گاهی به طور غیررسمی این کار انجام میشود، زیرا به دلیل آمیختگی جامعه ایران ممکن است پدر کرد باشد و مادر فارس، یا مادر آذربایجانی باشد و پدر فارس و با کودک خود این دو زبان را کار کنند و این کودکان به طور طبیعی دوزبانه پرورش یابند. آنگاه این کودکان هنگامی که به هفتسالگی میرسند، دو زبان را همسطح و همارز هم میدانند و میتوانند به تناسب با هرکدام از آنها که نیاز بود، آموزش ببینند. اما در سطح گسترده و فراگیر اگرچه از نظر تئوریک این روش، درستترین کاری است که باید انجام شود، اما از جنبه عملی مانند خواب و خیال میماند. این دسترسناپذیری علتهای گوناگونی دارد که نباید متوجه خود زبان فارسی شود، آنگونه که کسانی مانند دکتر رنانی میپندارند مشکل آموزش به زبان فارسی سبب نابودي زبان مادری شده است. اگر بخواهیم با این نامواژه احساسی جلو برویم، امکان دستیابی به هیچ راه میانهای وجود نخواهد داشت. برای اینکه ما بتوانیم از کمینهها شروع کنیم و به بیشینهها برسیم، باید راههای میانبر را پیدا کنیم. راههای میانبر هم گوناگون هستند.
یکی از اصلیترین دلیلهایی که کودکان در مناطق دوزبانه و در این وضعیت دچار مشکلهای حاد میشوند، کتابهای زبانآموزی است که اکنون آموزشوپرورش به یکسان در سطح ملی پخش میکند که از نگاه کسانی مانند من بهطورکلی آموزشوپرورش کار تولید کتاب آموزشی را باید به گروههای نخبهتری که بیرون از سازمان آموزشوپرورش هستند، بسپارد و فقط نقش ناظر را داشته باشد.
اما اکنون که آموزش و پرورش کتاب زبانآموزی تولید میکند، این کتابها به دلیلهای چندگانه انگیزه خواندن و نوشتن را از این کودکان میگیرد که مهمترین آنها این است که کودکان در مناطق پیرامونی یا دوزبانه ایران تصویری از خود و باورها و آیینهای جامعه محلی خود در آن نمیبینند. دیگر اینکه روش آموزش زبان چه خواندن و چه نوشتن در این کتابها بسیار کمبود دارد و اصولا کسانی که در ١٥ سال گذشته در جایگاه تدوین این کتابها نشستهاند، دارای کمترین صلاحیت در این کار بودهاند. یک نمونه از کار نادرست آنها این بود که فرهنگ خوشنویسی و سوادآموزی که بخشی از فرهنگ مکتبخانهای ایران بود، دوباره به کتابهای زبانآموزی برگردانده شد؛ آن هم در زمانهای که دیگر ما به میرزا و دیواننویس نیازی نداشتیم و بهطورکلی موضوع نوشتن در عصر دیجیتال دارد مفهوم خود را از دوقطبی زشت و زیبا نویسی به دوقطبی با معنا و بیمعنانویسی برمیگرداند.
ای کاش کسانی مانند دکتر رنانی که وارد حوزه زبانآموزی به کودکان دوزبانه میشوند، پیش از اینکه انگشت اتهام را به سوی زبان فارسی ببرند و بگویند: «ما با تحمیل آموزش زبان فارسی بر کودکانی که زبان مادریشان فارسی نیست، آنان را با یک توقف چندساله در حساسترین سالهای عمر در فرایند اجتماعیشدنشان روبهرو میکنیم»، درباره شیوه سخنگفتن خود درباره زبانآموزی اندیشه و کمی هم تجربههای جامعههای چندزبانه را از وجهی دیگر بررسی میکردند که وجود یک زبان ارتباطی به عنوان زبان ملی در محور و آموزش زبان مادری همراه با آن را تجربه کردهاند. زیرا کودکان پیرامونی یا دوزبانه با آموختن زبان ملی یا ارتباطی باید جدای از زنجیره پیوندی با دیگر مناطق، از همه امکانات کشور خود مانند امکان دستیافتن به کار یا موقعیتهای اجتماعی در هرکجای این سرزمین به یکسان برخوردار شوند. تا آن روز که ما پایههای آموزش زبان را به دوره پیشدبستان برگردانیم، راههای میانه مانند انتشار آثار ادبیات کودکان به زبانهای محلی میتواند ما را به هدفهایمان که عدالت آموزشی برای همگان است، نزدیکتر کند.
بخشهایی از سخنرانی محسن رنانی در همایش توسعه عدالت آموزشی
زبان مادری و توسعه در ایران
محسن رنانی
ما ١١٠ سال است که با انقلاب مشروطیت فاز صفر استقرار دولت مدرن و ورود جامعهمان به دنیای مدرن را کلید زدهایم. اما همچنان دولت در ایران -قبل و بعد از انقلاب اسلامی- تا تحقق دولت مدرن فاصلهها دارد و جامعهمان هنوز در سردرگمی دوره گذار به سر میبرد. ما گامهایی بهپیش رفتهایم اما همچنان تا نقطه مطلوب فاصلهها داریم.
ما کجای کار خطا کردهایم؟ نمیدانیم مقصر اصلی چه کسی، چه گروهی یا چه نهادی بوده، اما هرچه بوده است نتیجه این شده که ما انسانهای توانمندی که بتوانند فرایند توسعه را در این کشور به پیش ببرند، پرورش ندادهایم.
یکی از خطاهایی که ما مرتکب شدیم و آن حذف نیمی از جمعیت کشورمان از حضور فعال و بهنگام در فرایند توسعه بود. براساس یک سیاست کاملا خطا، هیچ آمار رسمیای از سهم جمعیت اقوام و زبانها در کشور ما جمعآوری و منتشر نمیشود. اما براساس برآوردهای مختلف، جمعیت اقوام ایرانی غیرفارسیزبان در کشور ما بین ۴۲ تا ۴۹ درصد جمعیت کشور را تشکیل میدهند. ما در طول ٧٠ سال گذشته فرزندان نزدیک به نیمی از جمعیت کشور، یعنی اقوام غیرفارسی زبان کشورمان، را وادار کردهایم از سال اول دبستان زبان فارسی بیاموزند و به زبان فارسی آموزش ببینند. فاز صفر توسعه در هر کشوری در دوران کودکی، در دبستان و پیشدبستان، شکل میگیرد.
هرچه ما برای آینده کشورمان میخواهیم، باید بذر آن را در این سنین بکاریم. ما با اين روش آموزش زبان فارسی بر کودکانی که زبان مادریشان فارسی نیست، آنان را با یک توقف چندساله در حساسترین سالهای عمر در فرایند اجتماعیشدنشان روبهرو میکنیم. اینکه ۶۷ درصد مردودی دانشآموزان پایه یک و دو دبستان متعلق به ۹ استان دوزبانه کشور است، مؤید چنین مشکلی است. کودکان ایرانی غیرفارسیزبان وقتی سرانجام با زبان فارسی کنار میآیند و آن را یاد میگیرند که سنین کودکی را از دست دادهاند؛ سنینی که سرنوشتسازترین دوره برای یادگیری و تمرین ویژگیهایی است که بعدا برای حضور مؤثر و مستمر در فرایند آفرینش توسعه، مورد نیاز است.
ما توجه نکردیم زبان مادری، فقط زبان سخنگفتن نیست، زبان عاطفه، زبان احساس و زبان زندگی فرد است. زبان مادری زبان درونی انسانهاست و فرایند تفکر نخست در زبان درونی هر فرد رخ میدهد و سپس به زبان گفتاری او ترجمه میشود. مطالعات نشان داده است در گروههای جمعیتی دوزبانهها اگر زبان مادری را خوب یاد گرفته باشند، مغز آنان در پردازش اطلاعات هیجانی و حوزه دریافت معنایی توانایی بیشتری دارد. درواقع ما با آموزشندادن زبان مادری و آموزش زبان فارسی به کودکانی که زبان مادری آنها فارسی نیست، در همان سنین کودکی، تکامل زبان درونی و زبان تفکر آنان را متوقف میکنیم و آنان با تحمل فشارهای روانی و روحی زیادی و با چند سال تأخیر، سرانجام میتوانند به زبان جدید، تفکر کنند و سخن بگویند. اما آنچه دراینمیان از دست رفته است، فرصتهای تکامل ابعاد پرورشی و وجودی آنهاست که تواناییهای ارتباطی و توسعهآفرینانه آنها را شکل میدهد.
درواقع ما با اين روش آموزش زبان فارسی، فرایند تکامل ذهنی و شخصیتی نزدیک به نیمی از جمعیت کشور خود را برای چند سال کُـند یا متوقف میکنیم و فرصتهای آنان را به سود کودکان فارسیزبان، محدود میکنیم و بهاینترتیب فرصتهای عمومی حضور در فرایند توسعه در استانهایی که جمعیت آنها غیرفارسی زبان است، را فرو میکاهیم. شاید بخشی از شکاف و عدم توازن توسعه که میان استانهای مرکزی و استانهای مرزی کشور وجود دارد، ناشی از همین مسئله باشد. یعنی با وجود آنکه در گذشته بودجههای مناسبی برای توسعه برخی استانهای محروم اختصاص یافته است، اما آن استانها همچنان محروم ماندهاند. درواقع ممکن است ما عملا با آموزش زبان فارسی بر کودکان استانهای دوزبانه، یک وقفه چندساله در فرایند شکلگیری شخصیت و توانایی کودکان این مناطق ایجاد کنیم و همین آغازی بر توزیع ناعادلانه فرصتها بین منابع باشد. علاوه بر همه رفتارهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دیگر، این شکل از روش آموزشی نیز یک نقصان است که ما در ٧٠ سال گذشته انجام دادهايم.
زبان مادری مثل معماری بومی است. آیا رواست ما همه خانههای روستایی یا ساختمانهای بومی مناطق مختلف و شهرهای تاریخی کشور را تخریب کنیم، به خاطر اینکه چرا معماریشان مانند معماری تهران نیست؟ اگر نه، پس چرا بر سر زبان مادری اقوام که میراث تمدنی و جزئی از ثروت هر جامعه است، چنین میآوریم؟
چه تناقضی است که ما از یکسو سرمایههای زیادی را برای حفظ کتبیهها و آثار تاریخی خرج میکنیم و از سوی دیگر، سرمایههای زیادی را برای محدودکردن زبان زنده مادری اقوام ایرانی غیرفارسیزبان صرف میکنیم. زبان مادری ابزار بسط سرمایه اجتماعی است و تخریب آن یعنی تخریب سرمایه اجتماعی.
گونه خبر: خبرهای فرهنگ و آموزشخبرهای ترویج خواندن و ادبیات کودکانمنبع: روزنامه شرق- دوشنبه ۶ دی ۱۳۹۵ - شماره ۲۷۶۰
کارگاه «ادبیات کودکان و روشهای بلندخوانی» برگزار شد
موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان، کارگاه یکروزهی «ادبیات کودکان و روشهای بلندخوانی» را با تکیه بر سه موضوع اصلی ادبیات کودکان، آشنایی با عناصر داستان و روشهای بلندخوانی، ۱۰ دیماه ۱۳۹۵ در موسسه خیریه مهرگیتی برگزار کرد.
در این کارگاه که در دو بخش تئوری و عملی برگزار شد، ضمن بیان تعریفی از مفهوم ادبیات کودک برای مخاطبان، شرکتکنندگان با کتابهای باکیفیت و ویژگیهای آن آشنا شدند. «آشنایی با عناصر داستان» و روشهای سهیم شدن آن با کودکان و نوجوانان موضوع دیگری بود که در این کارگاه مطرح و در ادامه نیز شیوههای مختلف بلندخوانی و چگونگی برگزاری یک نشست بلندخوانی برای حاضران بیان شد.
در بخش عملی این کارگاه، شرکتکنندگان به انجام بازیهایی برای تقویت توجه کودکان به داستان و همراه کردن آنها با قصه پرداختند و در انتها نیز با تقسیم افراد به چند گروه، داستانی را بلندخوانی کردند تا مفاهیم را به شکل عملی تجربه کنند.
گفتنی است کارگاه «ادبیات کودکان و روشهای بلندخوانی» از جمله کارگاههایی است که از سوی موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان در میان کودکان خانوادههای کمدرآمد، کودکان محروم و کودکان در بحران در قالب برنامهی ترویج کتابخوانی «با من بخوان» اجرا میشود.
مفاهیم کلی ارائه شده در این کارگاه عبارت است از:
- آشنایی با ادبیات کودک و کارکردها یا هدفهای آن
- آشنایی با کتابهای باکیفیت
- آشنایی با گونههای ادبیات کتاب
- تعریف ساده عناصر داستان
- روشهای جست وجو و یافتن عناصر داستان در یک کتاب
- رابطه بلندخوانی و عناصر داستان
- رابطه عناصر داستان و عناصر تصویر
- روشها و بازیهای مرتبط با سهیم کردن کودکان و نوجوانان در عناصر داستان
- روشهای مختلف بلندخوانی
- شیوه نگاه داشتن کتاب در نشستهای بلندخوانی
- چگونگی خواندن درست کتاب
- تکنیکهای موثر در بلندخوانی
- روش مدیریت یک جلسه بلندخوانی
علاقهمندان میتوانند جهت آشنایی بیشتر با کارگاههای مختلف برنامه «با من بخوان» به آدرس زیر مراجعه کنند.
علاقهمندان
گونه خبر: خبرهای ترویج خواندن و ادبیات کودکانکلیدواژه: کارگاه با من بخوانروش های بلندخوانیادبیات کودکعناصر داستانبلندخوانی برای کودکانکتاب مناسب کودکانکتاب مناسبموسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکانموسسه خیریه مهرگیتیترویج خواندنبا من بخوانکارگاه یکروزه «آواورزی و الفباورزی» برگزار شد
کارگاه یکروزهی «آواورزی و الفباورزی» ۹ دیماه ۱۳۹۵ از سوی موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان در موسسه خیریه مهرگیتی برگزار شد.
در این کارگاه مفاهیم در سه بخش آواورزی، الفباورزی و آموزش ریتم به شرکتکنندگان شامل مربیان، آموزگاران و مادران علاقهمند ارائه شد.
در بخش آواورزی، بستهی «آواورزی با سیبیلک» معرفی و اهداف آن بیان شد و مخاطبان با تعریف آوا و انواع آن و شیوهی کار با این بسته آشنا شدند و در بخش الفباورزی افزون بر معرفی بستهی «الفباورزی با کاکاکلاغه» و بیان اهداف آن، شیوهی کار با این بسته از سوی آموزشگران ارائه شد.
در بخش آموزش ریتم نیز آموزشگران چند مفهوم موسیقی به کار رفته در کتاب آواورزی را بیان کردند و شیوهی کار با شعرهای آواورزی را به شرکتکنندگان آموزش دادند.
مفاهیم کارگاه آواورزی و الفباورزی بر پایهی بستههای «آواورزی با سیبیلک» و «الفباورزی با کاکاکلاغه» ارائه میشوند. این بستهها از سوی انتشارات چیستا منتشر شده است و موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان، از این آنها با رویکرد آموزش خلاق در آموزش سواد پایهی برنامهی ترویج خواندن «با من بخوان» استفاده میکند.
بستهی «آواورزی با سیبیلک»، برپایهی رویکرد آموزش خلاق کودکمحور در آموزش زبان گفتار و ویژگیهای آن به کودکان خردسال پژوهیده و فرآوری شده است و در این روش مربیان و بزرگسالان با شیوی گفتوگویی با کودکان، کار آواشناسی پایه را انجام میدهند.
در بستهی «الفباورزی با کاکاکلاغه» آموزش زبان از روند واکنشی به روند کنش-محوری برگردانده شده است. در روند کنش محورانه، برنامهی پیشرونده و سنجیده، پایهی کار آموزش زبان است. این بستهی آموزشی در دسترس خانوادهها و آموزشگاههای پیشدبستانی گذاشته شده تا آنها در آموزش زبان به خردسالان از روند واکنشی به روند کنشمحورانه گام بگذارند.
علاقهمندان میتوانند جهت آشنایی بیشتر با کارگاههای گوناگون برنامهی «با من بخوان» به آدرس زیر مراجعه کنند:
جهت تهیهی بستههای آموزش خلاق از سایت کتاب هدهد به آدرس زیر مراجعه کنید:
گونه خبر: خبرهای ترویج خواندن و ادبیات کودکانکلیدواژه: آواورزی و الفباورزیآموزش الفبای فارسی به کودکانچگونه به کودکان الفبا بیاموزیمآموزش خلاقرویکرد آموزش خلاقآموزش سواد پایهآموزش خواندن و نوشتن به کودکانآموزش آواموسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکانموسسه خیریه مهرگیتیبرنامه با من بخوانترویج کتابخوانیکودکان محرومکودکان در بحرانآواورزی با سی بی لکالفباورزی با کاکاکلاغهکارگاه آواورزی و الفباورزی
روزشمار سال ۱۳۹۶ با موضوع «کودک از نگاه نقاشان ایرانی» منتشر میشود
موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان، روزشمار سال ۱۳۹۶ خود را با موضوع «کودک از نگاه نقاشان ایرانی» منتشر میکند.
این روزشمار دربرگیرندهی ۵۳ تصویر از کودکان با موضوع «کودک از نگاه نقاشان ایرانی» و زندگی و جایگاه آنها در طول تاریخ در نقاشیهایی از دوران کهن تا زمان معاصر است که آثار نقاشان برجستهای از جمله حسین شیخ (آخرین شاگرد کمالالملک)، علیاصغر پتگر، هانیبال الخاص، ثمیلا امیرابراهیمی، فرح اصولی و پرویز کلانتری را شامل میشود.
روزشمار ۱۳۹۶ تاریخ ادبیات کودکان در ۶۰ برگ منتشر میشود. اندازهی این روزشمار ۱۶*۱۷ سانتیمتر است. در برگهی آغازین این روزشمار تصویری از توران میرهادی، اثری از استاد علیاکبر صنعتی به همراه متن یادبودی از این چهرهی ماندگار عرصهی ادبیات کودک به چشم میخورد. هر برگ در این سالنامه، تاریخ و روزهای یک هفته از سال را دربردارد که در برابر آن یکی از آثار ماندگار نقاشان به همراه شناسنامهی اثر قرار دارد. در انتهای این روزشمار، مناسبتها و رخدادهای در پیوند با فرهنگ کودکی یادداشت شده است.
موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان از سال ۱۳۹۱ تا کنون هرساله روزشمارهایی با موضوعاتی چون فرهنگ کودکی با بیان رخدادهای درپیوند با این حوزه و ارائهی اطلاعاتی دربارهی کوشندگان عرصهی کودک (۱۳۹۱ - ۱۳۹۲ - ۱۳۹۴)، روزشمار مادر، زن و کودک در شاهنامه (۱۳۹۳) و روزشمار محیطزیست (۱۳۹۵) منتشر کرده است.
موسسهها، شرکتها و علاقهمندان میتوانند جهت تهیهی این روزشمار و درج آگهی اختصاصی سازمان خود با شمارهی ۸۸۵۵۲۳۱۸ - ۰۲۱ تماس بگیرند.
روزشمارهای سالهای گذشتهی موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان را در آدرس زیر ببینید:
گونه خبر: خبرهای ترویج خواندن و ادبیات کودکانکلیدواژه: موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکانروزشمار کودکیفرهنگ کودکیکودک و محیط زیستروزشمار فرهنگ کودکیسالنامه ۱۳۹۶سالنامه سال جدیدتقویم سال جدیدبا مدرسه طبیعت، دنیا را به کودکان بدهیم تا دنیا دوستی را درک کنند
در یکی از روزهای دی ماه ۱۳۹۲ چهرهای نام آشنا در اجتماع شورای کتاب کودک حضور پیدا کرد و از ایده مدرسه طبیعت و بسط و ترویج آن بعنوان ضرورت امروز جامعه ما سخن گفت.
ایدهای متفاوت با مدارس کلاسیک و آموزش مستقیم، ایدهای مبتنی بر رهایی کودک در طبیعت به دور از قید و بندهای والدین و آموزش یکطرفه معلمین، ایدهای که کودک بصورت خودانگیخته در طبیعت یاد میگیرد، خلاقیت او پرورش پیدا میکند و مهارتهای فیزیکی، حسی، عاطفی و شناختی او رشد میکند.
این چهره محبوب کسی نبود جز دکتر عبدالحسین وهابزاده، ایده پرداز و معمار مدارس طبیعت ایران.
او از فعالیتهایش با کودکان تحت عنوان «سفرهای آقای کرم» گفت و بر ضرورت بسط این گونه فعالیتها تاکید فراوان داشتند.
موضوع بسیار جذاب بود و صحبتهای ایشان ما را به سمت تاسیس مدرسه طبیعت در استان تهران کشاند.
پس از مطالعه کتب و منابع مختلف مرتبط با ایده مدرسه طبیعت و مشاورههای لازم با استاد وهابزاده و تیم فعال و اندیشمند مدرسه طبیعت کاوی کنج مشهد و همچنین استاد نوش آفرین انصاری و جستجوهای زیاد برای تهیه مکان مدرسه، نهایتا به تاسیس مدرسه در جاده وادان- کیلان دماوند انجامید.
روز جمعه، ۷ خرداد ماه ،۱۳۹۵ با حضور گروه کثیری از اندیشمندان و فعالین عرصه طبیعت و کودک و مقامات محلی و با سخنرانی عبدالحسین وهابزاده، نوشین آفرین انصاری، محمد درویش، مهدی محقق و احمد نادعلیان و با پختن نان توسط ایشان مدرسه افتتاح و بنا به پیشنهاد این بزرگان و به افتخار کوه و قله اسطورهای دماوند، مدرسه بنام مدرسه طبیعت دماوند نام گذاری شد.
فعالیتهای عملی مدرسه را آغاز کردیم و اولین گروه کودکان روز ۲۴ خردادماه وارد مدرسه شدند. تا به حال ۲۶ کارگاه در مدرسه طبیعت دماوند و با حضور بیش از ۴۰۰ کودک تشکیل شده است.
آنچه ما در این مدت کوتاه در مدرسه طبیعت دماوند تجربه كردیم و موید ایدههای علمی وهابزاده است واكنش سرشار از خشنودی، پرسشگری، و بر اثر استمرار حضور، تقویت اعتماد به نفس و اراده كودكان بوده است. كودكان به سرعت جذب محیط میشوند و آنچه در این بستر طبیعت به آنها هدیه داده میشود به عمق وجود خود میسپارند. نمونههای موجود (فیلم ، عکس ، مشاهدات و ...) گواه این ماجراست. واكنش كودكان در مدرسه طبیعت بعضا غیر قابل توصیف است، مسلما پاسخی كه آنان پس از حضور در مدرسه طبیعت میگرفتند بسیار فراتر از لذتی بود كه از روشهای دیگر تجربه كردهاند.
تجربه حضور آنان، ما را به این باور رساند كه کودکان عاشق چنین بسترهایی هستند. آنچه ما خود دیده و شنیدهایم بسیاری از مشكلات آنان حتی با یك جلسه کاهش پیدا کرده و یا از بین رفته است. از آنجمله کودکی كه فوبیای حیوان داشت یا آنكه از زمینهای ناهموار میترسید و دیگری كه به دلیل یك بار از پله افتادن از ارتفاع هراس داشت و حاضر نبود بالای نردبان برود.
الهام میگفت این مدرسهها را فقط در فضای مجازی دیدهام و امروز متوجه شدم كه به طور واقعی هم وجود دارد. امیرمحمد كه اولین بار چكش را در دست میگیرد و میخی را بر دو تكه چوب میكوبد، قایق خیالی خود را میسازد و در حوض میانی مدرسه طبیعت رها میكند. مهرداد كه با كنجكاوی تمام، قورباغه را از حوض میگیرد تمام تمركزش را بر گرفتن قورباغه صرف میكند و سپس با خیال راحت رهایش میكند تا شاهد رهایی قورباغه در طبیعت باشد و خود سرخوشانه به سمت دیگر مدرسه میرود. راستین كه به قول خودش بذر «کوه» میكارد و از ساعت ۹ صبح تا ۱ بعد از ظهر كه زمان برگشت از مدرسه است به دیگران میگوید بریم و ببینیم كه گیاهم رشد كرده است؟ دخترکی كه در اولین روز ورود به مدرسه حاضر نبود به محوطه بیاید پس از سومین جلسه، آنچنان داستانهای خیالی خود را میسازد كه دیگر حاضر به ترك مدرسه نمیشود. مانلی كه شبمانی در طبیعت را تجربه میكند به محض اینكه چشمش به ستارگان میافتد شروع به سخن گفتن از داستانهای خیالی كه با ستارگان ساخته است میكند. پسر بچهای كه با در دست گرفتن ذرهبین حشرات زیر خاك را جستجو میكند و به دنبال پاسخ سؤالات طرح شده در ذهن خود میرود.
بازیهای جمعی و فردی مانند طناب كشی، تاب بازی و غیره و غیره همه تجربیات نابی برای کودکان در مدرسه طبیعت دماوند بودهاند.
كودكان در بستر طبیعت با پرسشهای خود، با استفاده از تخیل خود و احساس شگفتی درباره آنها به اندیشهورزی دست مییابند. آنان در مییابند كه آسمان آبی مانند یك چادر آبی رنگ بر روی همه چیز كشیده شده است و به آنان احساس امنیت میدهد و خورشید زرد رنگ نیز گرما بخش آنان است.
در این روند زایش و پویش،اندیشه آنان درحال شكلگیری است و با فعالیتهای متنوع در این بستر و مشاركت در آن با اتكاء به نیروی تخیل خود ساعتها به بازی و خیال پردازی مشغول میشوند.
آنچه در این بستر اتفاق میافتد متاسفانه در مراكز آموزشی کلاسیک كمتر اتفاق میافتد. پژوهشها نشان داده است، نبود تخیل در سالهای نخست زندگی كودك بخصوص تا شش سالگی در زندگی او مشكلاتی بوجود میآورد كه در آینده شاهد آن خواهیم بود.
آلبرت انیشتین میگوید: «من به این نتیجه رسیدهام كه خیالورزی بسیار بیشتر از توانایی من برای اندیشیدن به مفاهیم انتزاعی و منطقی، كمك كرده است.» كودكانی كه در این بسترها قرار میگیرند علاوه بر تقویت تخیل، به رشد شناختی، عاطفی و حسی- حركتی آنان نیز كمك انكار ناپذیری خواهد شد. آنان گونهای از احساس همراه با شگفتی و سپاس و احترام به پدیدههای اطرافشان دارند و سرانجام اینكه زیباییها را به خوبی درك خواهند كرد. با اتکا به همین دلایل و تجربیات و مطالعات انجام شده ، هر روز باور ما به فلسفه مدرسه طبیعت و روش یادگیری در بستر طبیعت، عمیق و عمیقتر شده است.
ما هم معتقدیم حضور مستمر كودكان در چنین فضاهایی انسانهای خلاق، با اعتماد به نفس و دارای ارزشهای والای انسانی پرورش میدهد و سرانجام به سرزمین و محیط زیست خود احترام خواهند گذاشت و حافظ آن خواهند بود.
** عنوان برگرفته از شعر ناظم حکمت
- در ارتباط با این موضوع بخوانید:
- گفتوگو با عبدالحسین وهابزاده، پایهگذار نخستین مدرسه طبیعت در دماوند
- مدارس طبیعت در تهران
- مدارس طبیعت راهکاری برای آشتی با طبیعت و نجات محیطزیست
گونه خبر: خبرهای محیط زیستخبرهای کودکان از اینسو و آنسوکلیدواژه: مدرسه طبیعت دماوندمدارس طبیعت تهرانعبدالحسین وهاب زادهمحمد درویشنوش آفرین انصارینخستین مدرسه طبیعت تهرانکودک و محیط زیستبازی در طبیعتآشنایی با محیط زیستمنبع: خبرگزاری لیزنا
برترینهای هجدهمین جشنواره کتاب کودک و نوجوان کانون معرفی شدند
هجدهمین جشنواره کتاب کودک و نوجوان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برترینهای خود را اعلام و از نویسندگان و پدیدآورندگان این آثار در مراسمی ویژه تقدیر کرد.
در این جشنواره که عصر پنجشنبه ۲ دیماه ۱۳۹۵ برگزار شد، هیات داوران در ۹ بخش شعر، داستان تالیف و ترجمه، علمی و آموزشی، دینی، بازنویسی، زندگینامه، نمایشنامه، تصویرگری، گرافیک و طراحی روی جلد، برترینهای سالهای ۱۳۹۳ و ۱۳۹۴ را معرفی کردند.
آثار برگزیدهی هجدهمین جشنوارهی کتاب کانون عبارت است از:
در بخش شعر
- در ردهی خردسال: «من بُدو، پنگوئن بُدو» سرودهی مریم هاشمپور
- در ردهی کودک: کتاب «قِچ قِچ» سرودهی طیبه شامانی
- در ردهی نوجوان: کتاب «آوازهای سیبزمینی» سرودهی مهدی مرادی
در بخش داستان تألیفی
- در ردهی خردسال: کتاب «اینطوری» نوشتهی محمدرضا شمس
- در ردهی کودک: «دوست بزرگ» نوشتهی بابک صابری
- ردهی نوجوان: «زیبا صدایم کن»، نوشتهی فرهاد حسنزاده و «حبیب و میرزا شیپور»، نوشته مهدی میرکیایی
در بخش محیط زیست و مسأله آب
- در ردهی کودک: «لحظهی پرواز» نوشتهی سرور پوریا
- در ردهی نوجوان: «سایه هیولا» نوشتهی عباس جهانگیریان
در بخش آثار ترجمه
- در ردهی کودک: کتاب «پرنده قرمز» ترجمهی زهره قایینی
- در ردهی نوجوان: کتاب «خیالباف» ترجمهی ریحانه عبدی
در بخش علمی آموزشی
- در ردهی خردسال: «اسم من» نوشتهی ناهید عسگری
- در ردهی کودک: «راز نقاشیهای قشنگ» نوشتهی محمدحسین صلواتیان
- در ردهی نوجوان: «بیایید داستان بنویسیم» نوشتهی مهدی میرکیایی و «بیایید شعر بگوییم» نوشتهی انسیه موسویان
در بخش آثار دینی
- در ردهی کودک: «خدایا اجازه!» نوشتهی غلامرضا حیدریابهری
در بخش زندگینامه
- «سرداران ایران زمین» نوشتهی مهدی میرکیایی
در بخش نمایشنامه
- نمایشنامههای «ما، همان جمع پراکنده»، «جعبه خیال» و «زنگ اول: تاریخ» نوشتهی فریده شیرژیان
در بخش تصویرگری، گرافیک و طراحی روی جلد
- در ردهی کودک و خردسال در زمینهی کتابسازی: «کتابهای کشویی» و «به! به!» کار سمانه قاسمی
- در بخش طراحی گرافیک (صفحهآرایی) رده کودک: کتاب «من و مامان و مدرسه» کار کامران مهرزاده
- در بخش طراحی جلد حوزه کودک: مجموعه «قصهای که دوستش دارم» کار حبیب ایلون و کتاب «اژدهای عینکیِ کله ارهای» کار مریم یکتافر
- در بخش تصویرگری رده کودک: کتابهای «ای میهن من، ایران» کار سروناز پریشانزاده و «شبح ترسو» کار عاطفه ملکیجو
- با احترام به سابقه تصویرگر: کتاب «با عددها دوست میشوی؟» کاری از علی خدایی
- طراحی گرافیک (صفحهآرایی) رده نوجوان: کتاب «پرندهای بود که شباهت به هیچ پرندهای نداشت» کار کوروش پارسانژاد
- در بخش طراحی جلد در ردهی نوجوان: مجموعهی «رمان نوجوان امروز»، کار پژمان رحیمیزاده
- در بخش تصویرگری: کتابهای «نامههای خیس» کار محمود حسینی و «میترسم یادت برود دوستم داشتی» کار علیرضا پورحنیفه