دختر انار

دختر انار

«دختر انار» داستان دانه‌ای است که به خاک برمی‌گردد اما از خود، هزار دانه بر درخت می‌گذارد. داستان مادربزرگانی که تکیه داده بر عصا در راهِ رفتن هستند و داستان آن کودکانی است که روییده از زمین در حال برآمدن هستند.

در پاییز، مادربزرگ همسفر پرستوها می‌شود و دخترک، مادر و درخت اناری که در باغچه‌ی خانه کاشته بود را تنها می‌گذارد. دخترک می‌ماند و عصای مادربزرگ. او، بدون عصای‌اش کجا می‌تواند رفته باشد؟ دخترک همه‌جا را سرک می‌کشد، اما مادربزرگ هیچ‌جا نیست. کنار گلدان‌ها نیست که آب‌شان دهد، روی بام، پیش کبوتران نیست که دانه‌شان دهد.
مادربزرگی که همیشه نارنجی را از خورشید می‌گرفت و به درختان و گیاهان خانه می‌پاشید. مادربزرگی که رنگ آبی را از آسمان به زمین می‌آورد و در دل حوض می‌پاشید تا ماهی‌های قرمز از چشم او به جهان بنگرند، اکنون رفته است.
دختر انار، داستان آن کسی است که می‌رود اما از خود هزار نشانه برجای می‌گذارد، هزار قصه‌ی تازه. روزی که من نیستم، تو هستی و هستی تو، بودن من است.

راهنما
سال انتشار: 

کانال تلگرام موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان