در کتاب «ممکن و ناممکن» تاریخ چندهزار ساله خاورمیانه معرفی میشود. اینگهبورگ لئونی از روزهای اقامت خود در کشور سوریه و سیروسیاحت در بازار حلب، موزهها و مکانهای تاریخی مینویسد.
در بازدید از موزه حلب، تندیس برنزی شیر نگهبانی را میبیند و متوجه میشود که جفت آن در موزه لوور نگهداری میشود. فکر جدایی این دو شیر برادر، که اینگهبورگ لئونی آنها را ممکنوناممکن مینامد و رساندن سلام این دو به یکدیگر برای او به آیینی تبدیل میشود که در سفرهایش به حلب و پاریس آن را به جا میآورد. نویسنده افسانه دیدار ممکنوناممکن و گفتوگوی بین این دو را که در خواب دیده بازگو میکند. در فصل پایانی کتاب «ممکن و ناممکن» اینگهبورگ لئونی از وقوع جنگ در سوریه میگوید و از دلنگرانیاش برای سرنوشت نامعلوم ممکن و ناممکن.