«گوش بال بال گوش» داستان بچه فیلی است که مانند هر کودکی آن چه را که دوست دارد میخواهد به دست بیاورد، حتا اگر رسیدن به آن پدیده یا وضعیت شدنی نباشد. فیلک دلاش میخواهد که به جای گوشهای بزرگی که روی کلهاش سبز شده دو بال میداشت و مانند پرندگان با آن پرواز میکرد. او برای رسیدن به این خواست یا آرزو پیش جانوران میرود.
یکی از کارکردهای محوری این داستان، کارکرد روان شناختی یا کمک به حل نیازهای کودک در برخورد با دنیای واقعی است. داستان «گوش بال بال گوش»، داستانی نمادین از درگیر شدن اصل لذت و اصل واقعیت در میان کودکان خردسال است.
این داستان، از گونه فانتزیهای جانوری است که با نیم نگاهی به افسانههای کهن آفریده شده است. تصویرگری این داستان کاری ویژه با اجرای سولماز جوشقانی است. در تکنیکی که برای تصویرگری این داستان به کار رفته، تصویرگر با مقوا و به شکل پدیدههای حجمی جانوران و فضا را در کنار هم آفریده است تا کودکان به گونهای حس دارتر ، روایت داستانی را دنبال کنند و از آن لذت ببرند.