گربه آقای براون

گربه آقای براون

روزی سر و کله‌ی یک گربه‌ی کوچک و ژولیده پ‍یدا شد. گربه به آقای براون نگاهی کرد و گفت: «میو!»
آقای براون در یک نگاه عاشق‌اش شد.
او را بغل کرد و به خانه برد.

روزی سر و کله‌ی گربه‌ای کوچک و پریشان پیدا می‌شود. آقای براون در یک نگاه دل‌باخته‌اش می‌شود و او را به خانه می‌برد و اسم‌اش را ببری می‌گذارد. ببری ژولیده کوچک، هیچ‌گاه از جست‌وخیز و ماجراجویی خسته نمی‌شود.
اسلامیر ولسکی نویسنده و یوزف ویلکن تصویرگر لهستانی ماجراجویی‌های ببری را در این کتاب روایت می‌کنند.

راهنما

کانال تلگرام موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان