خر کوچولو اصرار دارد که او دیگر خر بزرگی شده و دوست دارد که همهی کارها را خودش به تنهایی انجام دهد. او تصمیم میگیرد برای اولین بار به تنهایی از خانه بیرون برود و نمیخواهد مامان همراهیاش کند. او میخواهد نزد دوستش خوک شنگول برود و نقاشی جدیدش را به او هدیه بدهد. مامان خر کوچولو از او قول میگیرد که در راه مواظب باشد و به این ترتیب او قدم به دنیای پهناور بیرون میگذارد.
اما رسیدن به خانهی خوک آنقدرها هم که فکر میکرد آسان نبود. او در راه با جانوران دیگری برخورد میکند و با مشکلاتی مواجه میشود. هیچکدام از آنها مثل مامان، مهربان و حمایتگر نیستند. او خسته میشود ولی به راهاش ادامه میدهد و سرانجام دم غروب به خانهی خوک شنگول میرسد و نقاشی را به او میدهد. اما حالا دیگر هوا تاریک شده و او باید هرطور شده به خانه برگردد. راه بازگشت به خانه خیلی دور به نظر میرسد و خر کوچولوی خسته در گوشهای که بوی مادرش را میدهد به خواب میرود. صبح وقتی چشمهایاش را باز میکند مادرش را میبیند که تمام شب در کنارش بوده است!
این کتاب به زبان ساده نشان میدهد که چگونه باید ضمن حمایت از کودکان در برابر خطرها به حس استقلالطلبی آنان احترام گذاشت و اجازه داد که با کسب تجربههای تازه روی پای خود ایستادن را تمرین کنند.