محمد هادی محمدی، كاندید جایزه جهانی هانس كریستین اندرسن در سال ٢٠٠٦، در گفت و گویی با نشریه دوچرخه، ١٠ شهریور ١٣٨٤، درباره فلسفه زندگی سخن گفته است.
مقدمه
از دیدگاه او فلسفه زندگی یعنی دوست داشتن و شاد بودن او بر این باور است كه زندگی موهبتی است كه هر لحظه آن را باید جشن گرفت. متن كامل این مصاحبه در پی میآید:
در یكی دو ماه اخیر، خبری تلتكسهای خبری را به خود خواند؛ خبری كه باعث شادمانی اهالی ادبیات كودک و نوجوان هم شد: محمدهادی محمدی از سوی ایران نامزد دریافت جایزه هانس كریستین اندرسن شد.
همچنین پیام این نویسنده، ٢٧ مرداد در كنسرت بزرگ ارف به بهانه روز جهانی كودک قرائت شد و برای ما چه بهانهای از این بهتر برای این كه محمدی را به گفتو گو بخوانیم؟ محمدی بیش از ٢٠ سال است كه مینویسد. از كتابهای او میتوان «فضانوردان در كورهآجر پزی»، «داستانکهای نخودی» و «گاوهای آرزو» را نام برد و مهمتر از همه كتاب «تاریخ ادبیات كودكان ایران» كه هشت جلد آن تا به حال چاپ شده و نگارش و تحقیق آن هنوز ادامه دارد.
گفتو گوی ما با او را بخوانید.
با تشكر از این كه وقتتان را در اختیار دوچرخه گذاشتهاید، بچهها دلشان میخواهد از شروع نوشتن و اولین فعالیتهای شما در دوره نوجوانی چیزهایی بدانند.
جاهایی كه در شروع كارم مؤثر بودهاند یكی مدرسه است، یكی هم كتابخانههای كانون پرورش فكری. بد نیست بدانید خیلی از نویسندگان و هنرمندان صاحب نام امروز در عرصه سینما، نقاشی و موسیقی كار آموزشی و آشنایی با كتاب را در كتابخانههای كانون پرورش فكری شروع كردهاند. من هم خوشبختانه از آن بچههایی بودم كه یک دوره خوب از زندگیام را در كتابخانههای كانون گذراندهام و محیط صمیمی آنجا انگیزه من در كارم شده است. ولی درباره این كه من چه زمانی كارم را شروع كردم، كار نوشتن همیشه در زندگی آدم دو مرحله دارد: یک مرحله آن آماتوری و غیرحرفهای است كه درباره خودم فكر میكنم از ١٣، ١٤ سالگی مینوشتم، در قالب انشا؛ مثلا انشایم را به صورت داستان مینوشتم به جای یک انشا معمولی و بعد هم در كتابخانههای كانون این تمرین نوشتن ادامه داشت. ولی یك دوره دیگر كار حرفهای را در ٢٢ سالگی شروع كردم كه مرحله مهمی بود. به هر حال، پیوسته ادامه دادم و الان ٢٢ سال است كه به صورت حرفهای مینویسم.
فكر میكنید چرا از طرف شورای كتاب كودک نامزد جایزه اندرسن شدهاید؟
معیارهای نامزد شدن برای این جایزه، معیارهای عمومی است كه در سراسر جهان وجود دارد و از ویژگیهای آن، تأثیر پایدار در توسعه ادبیات كودكان در محور ادبیات ملی و جهانی است. كسانی كه كاندیدا میشوند آثارشان در حوزه ادبیات ملی مطرح میشود و با توجه به كاندیدا شدن، تأثیر و بازتابش در سطح جهانی هم خواهد بود كه البته این همه كارهای یک نویسنده را شامل میشود.
شما هم برای بچهها نوشتهاید و هم درباره ادبیات آنها پژوهش كردهاید؛ كار در كدام زمینه را بیشتر میپسندید؟
من خودم احساس میكنم یک موجود دوزیست هستم كه هم در خشكی و هم در آب هستم! گاهی دلم میخواهد پژوهش كنم، گاهی هم دوست دارم داستان بنویسم؛ البته با توجه به این كه كدام فضا آمادهتر و جذابتر است. خب، داستان كار دل است و البته پژوهش سختتر. فكر میكنم به هر حال زمانم را پر میكنم و این برای من مهم است.
برای نویسندگان نوجوان ما چه سفارشی دارید؟
من دوست ندارم پند و اندرز بدهم، فقط میگویم كه مقدمه نوشتن، «كرم كتاب بودن» است؛ یعنی همیشه خواندن و خواندن و خواندن! این را میگویم برای اینكه من تمام زندگیام در خواندن گذشته است و هر چه قدر بیشتر میخوانم، باز هم احساس میكنم كه كم میدانم و این معمای عجیب آدم را میبرد به آن سویی كه بتواند با قدرت قلم بنویسد؛ یعنی با فلسفه نوشتن بنویسد. ما خیلی نویسنده و هنرمند داریم كه تعداد كمی از آنها فلسفهای برای خودشان دارند كه میتوانند از آن دفاع كنند. فلسفه نوشتن یا فلسفه هنرمندی با خواندن و همیشه خواندن به دست میآید.
لطفا این فلسفه خواندن یا نوشتن را برای بچهها كمی توضیح بدهید.
فلسفه نوشتن این است كه شما از هر صحنه، هر جانبداری و هر چیزی كه در داستان خودتان ارائه میدهید، بتوانید دفاع عقلانی كنید، نه دفاع احساسی، یعنی بتوانید تشریح كنید كه مثلا چرا از فلان انسان یا فلان «كودک كار» (چون من زیاد در كارهایم به موضوع كودكان كار و مهاجر توجه دارم) دفاع میكنید. بخش بزرگی از فلسفه زندگی من در دفاع از این كودكان كه در جامعه تحت فشار هستند، میگذرد. من اگر این كتابها را مینویسم، باید بتوانم از آنها با سخنان محكم دفاع كنم. برای سخن گفتن محكم نمیتوانم بگویم به كتاب خواندن نیاز ندارم. من باید فلسفه، جامعهشناسی و حتی آخرین كتابها درباره مسائل علوم انسانی، سیاسی و... را بخوانم تا بتوانم از زندگی اینها تحلیل خیلی درستی داشته باشم.
شما فكر میكنید اگر روزی برسد كه هیچ كس كتابی نخرد و نخواند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
این كه در جامعه ما دارد اتفاق میافتد! وقتی جامعه خودمان را با جامعهای پیشرفته مقایسه میكنیم، تقریبا میتوانیم بگوییم در جامعه ما بچههایی كه كتاب میخوانند كماند. شمارگان (تیراژ) ٣٠٠٠ نسخه فقط یک نمایش است از كتاب خواندن، چون بیشتر كودكان و نوجوانان ما كتاب نمیخوانند! یكی از دلیلهای تمام مشكلهایی كه با آن سرو كار داریم (مثل اعتیاد) این است كه این بچهها فلسفه زندگی را خوب نمیدانند و كتاب است كه فلسفه زندگی را به آنها یاد میدهد. قطعا اگر كتابی میخواندند، به این مشكلها دچار نمیشدند. به هر حال، اگر یک روز همین حد كتاب خواندن هم در جامعه نباشد، آن روز ما با یک فاجعه روبه رو خواهیم شد!
لطفا فلسفه زندگی را هم در یكی، دو جمله برای بچهها بگویید.
فلسفه زندگی از نظر من یعنی دوست داشتن و شاد بودن. من به این دو عنصر در این لحظه زندگی خیلی فكر میكنم. یک فیلسوف هندی میگوید زندگی موهبتی است كه هر لحظه آن را باید جشن گرفت. من فكر میكنم فلسفه زندگی یعنی همین.
كتابی كه دلتان میخواهد دوباره آن را بخوانید چیست؟
من رابطه خیلی عجیبی با «شازده كوچولو» (اثر آنتوان دوسنت اگزوپری) دارم. برای اینكه خیلی با احوال و روحیه من سازگار است. فكر می كنم كه هر چقدر سن آدم بالاتر میرود، این كتاب ارتباطش با آدم نزدیکتر میشود. من یک تحلیل بسیار مفصل هم در كتاب «روششناسی نقد ادبیات كودكان» درباره این كتاب كردهام و خواستهام بگویم یک كتاب داستانی میتواند در عین كوتاهی و ایجاز، چه فلسفه عظیمی در خودش داشته باشد. آن چیزی كه در «شازده كوچولو» من را همیشه شگفتزده میكند «درونبینی» آن است؛ یعنی آن چیزی كه انسان جامعه مدرن هر لحظه دارد از آن دور و دورتر میشود. من احساس میكنم كه خواندن آن چه قدر میتواند به آدم آرامش بدهد و نگاه انسان را به طبیعت و هستی و زندگی تصحیح كند. بنابراین من همواره عاشق این كتاب هستم.
در صحنههای واقعا زیبای پایانی این كتاب، روباه به شخصیت اصلی داستان كه به دنبال دوست میگردد، اشاره میكند كه برای پیدا كردن دوست، باید ایجاد علاقه كرد و ایجاد علاقهكردن یعنی «اهلی كردن». لطفا این جملهها را تشریح كنید.
من بر میگردم به همان پاسخ قبلی كه گفتم «دوست داشتن». ما وقتی احساس كنیم زندگی موهبتی است كه هر لحظه آن را باید جشن گرفت، یعنی این كه زانوی غم بغل نگیریم. من بچههای امروز را میبینم كه خیلی بیطاقتتر از نسل ما هستند، در حالی كه نسل ما از نسل امروز بسیار محرومتر بودند. ولی فلسفه زندگی را اگر نگاه كنید، خواهید دید «اهلی شدن» یعنی این كه به سازهای طبیعت خوب گوش كنیم؛ یعنی همساز بودن با طبیعت، زیرا طبیعت و زمین سازهای خیلی قشنگی دارند. یك لحظه چشمهایمان را ببندیم و ببینیم كه زمین زیباترین مادر هستی است، همه چیز به ما میدهد . پر از زیبایی و رنگ است.
منبع:
- خسروی، مژگان. «نگاه ما به زندگی: گپی با محمدهادی محمدی، نامزد جايزه هانس کريستين اندرسن». دوچرخه، ش ۳۱۸ زميمه شماره ۳۷۸۹ همشهری (١٠ شهریور ٨٤): ۹.