«باهم بزرگ شدیم درخت ها و من» روایتی است از یک زندگی که شاهد سالهای سپری شدهاش درختها هستند. اولین شعر از یک سالگی آغاز میشود و خوابیدن زیر درخت نارون. راوی با دیدن درختها چشم به جهان گشوده و ما هم با دیدن درختها و روایتاش از این خواب، کتاب را آغاز میکنیم. در ادامه با او در راهاش همراه میشویم و درختهای بیشتری میبینیم و زندگیای که گذرانده. تمامی لحظههای زندگی راوی به دیدن و اندیشیدن دربارهٔ درختها میگذرد و کتاب با مرگ درختها و جای خالیشان پایان میگیرد. اما گوشهای از قلب راوی همیشه سبز میماند چون او با درختها بزرگ شده است.