من کلاغ بودم.
اما پاهایش نبودم که کوتاه بود.
بالهایش نبودم که برای پرواز بود.
چشمهایش نبودم که گرد بود.
نوکاش نبودم که دراز بود.
رویایش بودم که برای شما شاید عجیب بود.
تا آن روز کسی نمیدانست که رویای کلاغ چه شکلی دارد.
داستان هفت رویای کلاغ داستان کلاغی است که نمیخواهد مانند همه کلاغها زندگی کند. او میخواهد به جهان به گونهای دیگر نگاه کند. نگاه از دریچه رویاها. برای این کار او هر بار پوشاک یک جانور را میپوشد و به رنگ او درمی آید تا سرانجام به رنگ آبی آسمان میرسد.
آبی همان رنگی است که از هرچه وابستگی و کرانمندی آزاد است و سرانجام کلاغ داستان با پوشیدن این پوشاک از کرانه زمان میگذرد و خود را در جهان بیکران آزاد میبیند. تصویرگر این کتاب زنده یاد نفیسه ریاحی است.