بیش از ۶٠٠ عنوان از کتاب های کودکان و نوجوانان دهه ٣٠ – ۵٠ در فروردین ماه ١٣٩١ از طرف خانواده نفیسی به کتابخانه تحقیقاتی موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان اهدا شد. این مجموعه با ارزش ̓مهر کتابخانه ابن سینا را که یک کتابخانه خانگی بوده بر خود دارند که حکایت از یک حرکت فرهنگی در خانواده ای در شهر اصفهان است، آن هم در دوره ای که این گونه حرکت ها به ندرت رخ می داد.
برای این که از حکایت این کتاب ها آگاه شویم با نفیسه نفیسی از اعضای هیئت مدیره انجمن دوستداران ادبیات کودکان و نوجوانان اصفهان که خود نیز برای مدتی نگهداری از این مجموعه را بر عهده داشت، گفت وگو کردیم و از ایشان خواستیم داستان چگونگی شکل گیری کتابخانه ابن سینا را برای مان باز گو کند. نوشته زیر را نفیسه نفیسی، بر اساس نوشته های حمید نفیسی در پیشگفتار " تاریخ اجتماعی سینمای ایران" نوشته است. نفیسه نفیسی در این نوشته از متن سخنرانی مهدی نفیسی در جشن بازنشستگی اش در کتابخانه هایدنبرگ با عنوان "کتابخانه کوچک من" و خاطرات تمامی دست اندکاران ایجاد این مجموعه، که نشان از عمق تاثیر یک کتابخانه کوچک بر تک تک افراد خانواده دارد، سود جسته است.
این مجموعه با ارزش پس از سازماندهی و آماده سازی در کنار نزدیک به ٣۵٠٠ جلد کتاب های کودکان و نوجوانان موسسه قرار خواهند گرفت تا در فعالیت های پژوهشی به کار آیند. موسسه ارزش این کار خانواده نفیسی را به خوبی می داند و از تک تک آن ها سپاسگزار است:
اگر بخواهم از سفری که بیش از ۶٠٠ عنوان کتاب کودک و نوجوان پیمودند تا در فروردین ١٣٩١ وارد مجموعه کتابخانه تحقیقاتی موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان بشوند بگویم، باید به ۶٠ سال پیش یعنی به دهه ٣٠ برگردم. در یک عصر جمعه از کنار چشمه که دور قلعه طبره اصفهان می گردد، بگذرم و پشت در چوبی خانه "خانم"- مادربزرگ پدری مان- برسم. در آن سال ها، در این خانه به بهانه مهمانی های خانوادگی عصرهای جمعه، یک جریان پنهان خواندن و اندیشیدن در حرکت بود . چون آب های پنهان زیر زمینی . و از همین جاست که فعالیت های کودکان به شکل های مختلف پدیدار می شود.
بچه ها به شوخی "حکومت" تشکیل می دهند و با خواندن مقاله ای در مجله سخن به درست کردن یک "کتابخانه" ترغیب می شوند. کتاب هایی که هدیه گرفته اند رویهم می گذارند و در گنجه ای که در کنج راهروست کتابخانه را تشکیل می دهند. با پول های اندک توجیبی کتاب می خرند و سعی می کنند هر کدام در یک زمینه ای مثلا: روانشناسی، دینی، داستانی. کتاب های گوتنبرگ را از کتابفروشی ثقفی کیلویی یک تومان – شاید- می خرند و گاه نیز از کتابفروشی تایید، کتاب ها را به بچه های کوچکتر امانت می دهند، هفته ای یک ریال و در صورت دیرکرد جریمه می گیرند.
کم کم دفتر اسامی امانت گیرندگان و فهرست کتاب ها شکل می گیرد. در آن تاریخ متصدیان کتابخانه این چهار پسر هستند: رضا متولد ١٣١٨، تقی ١٣٢٠، محمد ١٣٢۴ که هر سه پسران این خانه بودند و چهارمی پسر برادرشان حمید متولد ١٣٢٢. نام کتابخانه ی در گنجه "البرز" بود و در همین زمان به تشویق بزرگترها روزنامه دیواری "ندای علم" را می نویسند.
اما چون جای کتابخانه تنگ است به محض اینکه برادر بزرگتر خانواده، حسین متولد ١٣١۶ برای ادامه تحصیل به کرج می رود، بچه ها اجازه می یابند که از محل کتابخانه حسین در حیاط خلوت که حال دیگر خالی شده است استفاده کنند. حسین نیز ازسال های آخر دبستان عاشق خواندن می شود. به طوری که نه تنها از خواندن کتاب بلکه از مالکیت کتاب و خرید آن لذت می برد و همه پول توجیبی خود را برای این کار می دهد. در دبیرستان این عشق به کتاب های علوم متوجه می شود، به گونه ای که هر کتابی را که قادر به خریدن آن نبود امانت گرفته رونویسی می کرد.
در مکان جدید نام کتابخانه می شود "ابن سینا" و کم کم گسترش می یابد و برای خود ̓مهر پیدا می کند. در کنار کار کتابخانه فعالیت های دیگر هم همواره در عصرهای جمعه در خانه "خانم" انجام می شد. مثل اجرای نمایش "ماهی سیاه کوچولو" و ... و یا ایجاد مجله هایی مثل "شور و شیرین"، "موج" و "اندیشه". طبق یک سنت، هر بار که یکی از برادرها به دانشگاه می رود، برادر بعدی مسئول کتابخانه می شود تا سال ١٣۴٢ که محمد به دانشگاه می رود و مسئولیت به برادر زاده ی دومی یعنی مهدی (متولد ١٣٢٨) واگذار می شود و کم کم کتاب ها را برای اینکه راحت تر در دسترس باشند به خانه مهدی منتقل می کنند و کتاب ها برای همیشه از خانه "خانم" می روند. در این موقع تعداد کتاب های کتابخانه به حدود ٣٠٠٠ عنوان رسیده بود.
وقتی مهدی به تهران می رود مسئولیت کتابخانه تحت نظارت او به خواهر ١٢- ١٣ ساله خانواده سپرده می شود. در این زمان تمام کتاب های کودکان با کاغذ ی به رنگ بنفش کمرنگ جلد شده و روی جلد با دست نام کتاب و نویسنده نوشته شده بود. در کتابخانه ابن سینا هدیه دادن کتاب ها جزیی از وظیفه مراجعین بود و تمیز نگه داشتن و خوب ورق زدن آن ها نیز یکی از اصول اولیه. در سال های ۵٠- ۵٢ که تجمع این همه کتاب در یک خانه امکان پذیر نبود . دست اندرکاران کتابخانه تصمیم می گیرند آن ها را به اجزا کوچکتر تقسیم کنند و به خانه ی داوطلبین بفرستند. در این سفر بخش کتاب های کودکان به خانه ی بزرگ و بیابانی خواهر بزرگتر، نفیسه، می رود که چهار دختر قد و نیمقد دارد. در حیاط بزرگ این خانه تور والیبال زده شده که همه بچه های فامیل نزدیک برای والیبال گرد می آیند و می توانند از کتاب ها هم استفاده کنند و در همین خانه برخی از کتاب ها به صورت نمایش به اجرا در می آید مثل: "توکایی در قفس" یا "گلهای آوازه خوان" یا "کلاته نان"، ....
اوایل انقلاب و پس از آن که دخترهای این خانه- یعنی نسل سوم- از خانه می روند، کتاب ها به خانه خواهر دوم می رود. پس از آن و در سال ١٣٨١ به منظور ایجاد ارتباط بیشتر بین مادربزرگ ها و نوه ها، کتاب های کودکان به موسسه رنگین کمان که ویژه سالمندان و میان سالان است می رود. اما بیش از ٢ سال آنجا نمی مانند و به کارگاه نقاشی خواهر کوچکتر خانواده نفیسی منتقل می شوند تا در کار نقاشی کودکان استفاده شوند.
واکنون شاید کتابخانه موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودک آخرین و مناسب ترین محلی باشد که تن خسته و زخم خورده اما پر توان و پر انرژی این کتابخانه را در آغوش می گیرد.