خانه و خانواده، مفهوم زیستی و جامعه شناختی

این عنوان مقاله‌‌ای به قلم محمدهادی محمدی است که در ماهنامه کودکان و مادران شهریور ١٣٨٤ به چاپ رسیده است. بنا به اهمیت این مقاله متن کامل آن در پی می‌آید:

ادبیات كودكان و خانواده در سیر تاریخ
از این پس در زنجیره نوشتارهایی كه با عنوان عام ادبیات كودكان و خانواده و با عنوان خاصی كه برگرفته از همین موضوع عام است، در هر شماره از این نشریه خواهد آمد،‌ جنبه‌ها و ویژگی‌های ادبیات كودكان را كه در ارتباط با خانواده است،‌ خواهم شكافت. با این هدف و امید كه این نوشتارها خانواده‌های علاقه‌مند به پرورش سنجیده كودك را كه در پی شناخت مقوله‌ای به نام ادبیات كودكان و نقش آن در رشد و پرورش كودكان هستند، یاریگر باشد.
خانواده در تاریخ و پیوند آن با ادبیات كودكان
خانه و خانواده مفهومی زیستی و در همین حال جامعه شناختی نیز است. این مفهوم یا پدیده در دوره‌ای از تاریخ زندگی انسان پدیدار شده است و در گذر سده‌ها و هزاره‌ها دگرگونی‌ها و تحولات عمده‌ای را از سرگذرانده است. خانواده را گروه یا مجموعه‌ای از انسان‌ها می‌گویند كه در یك فضای زیستی مشترك زندگی می‌كنند. زندگی در این فضای مشترك كنش‌هایی را در پی دارد. كنش‌هایی همانند خوابیدن و آرمیدن، غذا خوردن،‌ پرورش كودكان و فراتر از آن مجموعه‌ای از كنش‌ها كه به زندگی معنوی انسان مربوط است. مانند خواندن یا شنیدن و نیایش كردن. داستان خواندن یا داستان شنیدن بخشی از مجموعه كنش‌هایی است كه انسان‌ها همواره در زیستگاه خود انجام می‌داده‌اند. اما خانواده‌ای كه امروزه ما در شهرها می‌بینیم،‌ همان خانواده‌ای نیست كه پنج هزار سال پیش در گوشه و کنار این زمین زندگی می‌كرده‌اند. هنگامی كه ما از خانواده سخن می‌گوییم،‌ اگر سیر تاریخی آن را آشكار نكنیم، ممكن است مخاطبان خود را به اشتباه بینداریم. آنچه كه امروزه به ویژه در شهرها از خانواده دیده می‌شود،‌ خانواده‌های كوچكی است كه بیشتر در آپارتمان زندگی می‌كنند و تركیبی از پدر و مادر و فرزندان هستند كه البته از این تركیب می‌تواند همیشه یك بخش غایب باشد و مفهوم خانواده نیز در جای خود درست باشد. این گونه از خانواده را خانواده هسته‌ای می‌نامند. اما كمی كه برگ‌های تاریخ را به گذشته‌تر برگردانیم،‌ مفهوم خانواده هسته‌ای جای خود را به خانواده‌های گسترده می‌دهد. در گذشته برپایه روابط خویشاوندی خانواده‌ها در گروه‌های بزرگتری زندگی می‌كردند كه می‌توانست شامل مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها و عموها و عمه‌ها و یا دایی‌ها و خاله‌ها به همراه پدرها و مادرها و همه فرزندان آن‌ها باشد. این گونه از خانواده كه در بخش بزرگی از تاریخ زیسته است،‌ برآیندی از زندگی یكجانشین كشاورزی و دهقانی بوده است. اكنون نیز در روستاها خانواده‌هایی این چنینی را می‌توان یافت. اما اگر از این هم دورتر برویم،‌ مفهوم خانواده به تبار و قبیله می‌رسد. زندگی در گروه‌های بزرگ از هنگامی كه انسان راه خود را در طبیعت هموار کرد، وجود داشته است. زندگی گروهی انسان‌های غارنشین،‌ كه شكاف‌ها و دخمه‌ها و غارهای طبیعی زیستگاه آن‌ها بوده است. سرآغاز خانواده انسانی است و این پدیده تا هنگامی كه انسان‌ها آموختند كه برای خود سرپناهی از سنگ و چوب و گل درست كنند، ادامه یافت. در درازای هزاره‌ها كه خانواده‌ها در گروه‌های بزرگ زندگی می‌كرده‌اند،‌ ادبیات كودكان همواره به عنوان بخش اصلی روایت هنری، همزیست خانواده و كودكان بوده است. اما در چند سده اخیر كه در جهان و ایران، با گسترش شهرنشینی مدرن خانواده‌های بزرگ و گروهی رو به فروپاشی گذاشت، خانواده‌های هسته‌ای جایگزین خانواده‌های بزرگ درون خویشاوندی شد، از این دوره به بعد نقش ادبیات كودكان نیز یا همانند کشورهای پیشرفته اروپایی و امریکایی دگرگون شد و یا همانند کشورهایی چون ایران در ابهام فرورفت.
ادبیات كودكان در خانواده بزرگ و در خانواده هسته‌ای
پیشینه ادبیات كودكان در خانواده‌های انسانی به كجا می‌رسد؟ پاسخ به این پرسش آسان نیست،‌ زیرا به سبب اینكه ادبیات كودكان در بخش بزرگی از هستی خود به شكل شفاهی روایت می‌شده است،‌ سند مكتوبی از نقطه آغاز این پدیده وجود ندارد. اما می‌توان گفت از هنگامی كه انسان به جادوی زبان فراتر از كاربردهای روزمره پی برد،‌ پدیده‌ای به نام ادبیات در زندگی‌اش شكل گرفت. تكرار نخسین واژه‌های آهنگین در زندگی كودكان كه بن مایه لالایی‌ها را می‌سازد از نخستین گونه‌های ادبیات شفاهی كودكان بوده است. پس از آن ترانه – متل‌ها كه آمیختی از آهنگ، ‌بازی و روایت داستانی است،‌ پدیدار شد. نمونه بسیار شناخته شده از این روایت‌ها در زبان فارسی دویدم و دویدم و عمو زنجیرباف است. آنگاه نوبت به افسانه‌ها می‌رسد. بی‌گمان افسانه‌ها یكی از شگفت‌ترین پدیده‌هایی آفریده ذهن آدمی است. نقش افسانه‌ها در آموزش و پرورش كودكان بسیار گسترده است. اما از نخستین سندهایی كه ثابت می‌كند ادبیات كودكان و كاركردهای آن در چند هزار سال پیش نیز برای آدمیان شناخته شده بود،‌ نوشتارهای افلاتون فیلسوف برجسته یونانی است. او در كتاب جمهور در پاسخ به جواب پرسش كننده می‌گوید‌: «پس باید مراقب شاعران قصه‌پرداز باشیم و قصه‌های خوب را بگزینیم و افسانه‌های بد را كنار بگذاریم. سپس باید مادران و دایه‌ها را با قصه‌های خوب آشنا سازیم و برآن داریم كه آنها را به كودكان بگویند و از این راه به روح فرزندان خود خدمتی كنند به مراتب بزرگتر از خدمتی كه با دستهای خود برای آسایش تن آنها می‌كنند. بیشتر قصه‌هائی را كه امروز به كودكان می‌گویند باید موقوف كنیم.١
سخن افلاتون از جنبه‌های گوناگون به ویژه ارتباط ادبیات کودکان و خانواده قابل بررسی است. آنچه در سخنان این فیلسوف برجسته آشکار است، نخست اثبات وجود دیرینگی پدیده‌ای به نام ادبیات كودكان است. دیگر اینكه ارتباط گسست‌ناپذیر ادبیات كودكان را با خانواده به نمایش می‌گذارد. اما بخش مهم‌تر سخن او برمی‌گردد به این موضوع كه قصه‌گوی كودكان، دایگان و زنان بوده‌اند. این موضوع نشان می‌دهد كه ارتباط تنگاتنگی بین ادبیات كودكان و زنان وجود داشته است. در خانواده‌های بزرگ تقسیم كار خانواده به گونه‌ای بود كه همه افراد را از پیر و جوان درگیر می‌كرد. مردان همواره كار روی زمین و بیرون از خانواده را همچون شرکت در جنگ‌ها، دفاع از قلعه‌ها و دژها، کندن و حفر خندق‌ها و کاریزها را انجام می‌دادند. در کنار آن‌ها زنان جوان و میانسال در کار دامداری شیر می‌دوشیدند، پشم می‌رشتند، جامه می‌بافتند یا خانواده را اداره می‌كردند و صنایع دستی در چارچوب خانواده را تولید می‌كردند. در دوره‌ای از تاریخ که مربوط به دوره پس از عصر شکار است، خوراك پختن و خوراك دادن کار زنان جوان و میانسال خانواده بوده است. خوراک روی اجاق پخته می‌شده است. اجاق در زندگی انسان‌های دوره پیش مدرن نقشی بسیاری حساس داشته است. به ویژه هر چقدر به گذشته‌های دورتر می‌رویم، نقش اجاق برجسته‌تر می‌شود. در غارها و سکونت‌گاه‌های طبیعی اجاق و شعله‌های آن محور زندگی بوده است. در هنگامه‌ای که مردان شکارگر به دنبال شکار بوده‌اند و زنان نیرومندتر در پی کارهایی چون گردآوری دانه‌های گیاهی، سالمندان درون این پناهگاه‌ها کودکان را نگه‌داری می‌کرده‌اند. نگه‌داری این کودکان بیش از آنکه از راه غل و زنجیر و به بند کشیدن باشد، از راه جادوی زبان صورت می‌گرفت. آواهای گرم در قالب‌های ساده کودکان را شیفته و آرام می‌کرد. هسته‌های اولیه ادبیات کودکان این آواها و روایت‌ها بوده است.
از دیرگاه تاریخ زنان نقش برجسته‌ای در گسترش و پیشرفت ادبیات كودكان داشته‌اند. ریشه‌های این نقش به ارتباط طبیعی و یا روانی زن و كودك و همچنین نقش او در ساخت خانواده و تقسیم كار برمی‌گردد. كودك به طور طبیعی در دامن زنان پرورش پیدا می‌كند. این ارتباط سبب می‌شود كه زنان بیشترین نقش را نه تنها در ساخت فرایند روانی كودك برعهده داشته باشند، بلكه در زبان آموزی به كودكان نیز نقش برجسته‌ای بر عهده دارند. در نخستین ماه‌های زندگی، كودك با مادر یا دایه خود در همسانی و همزیستی كامل به سر می‌برد. هر چه به سن او افزوده می‌شود، خودآگاهی در او گسترش می‌یابد. این عامل سبب درك فردیت در كودك می‌شود. اما كودك خودآگاهی خود را از محیط خانواده به دست می‌آورد. به همین دلیل رابطه بین او و مادر و یا دایه محوری‌ترین رابطه در زندگی كودك است. در این مورد ادبیات در ساخت خودآگاهی کودک بسیار تأثیرگذار است، زیرا از همان آغاز شنیدن داستان می‌آموزد كه دنیاهایی جز دنیای خانه وجود دارد. در هنگامی نیز که ترانه‌ها را می‌شنود، با کارکرد متفاوتی از زبان آشنا می‌شود. زبانی که از روزمرگی دور شده است و به خود زبان و جادوی آن برگشته است. در حقیقت کودک جادوی زبان را از همین ترانه‌های ساده درك می‌كند.
اما با گذشت زمان هنگامی که ساختار خانه و پناهگاه گسترده‌تر و پیشرفته‌تر شد، اجاق باز هم اهمیت خود را به عنوان مایه اصلی زندگی درونی خانواده داشت. این پدیده هم یادآور خوراک و خوراک‌پزی بود و هم گرما را در فصل سرد به خانه می‌آورد. کودکان نیز به سبب گرما و خوراک همواره دور و بر اجاق می‌گشتند. در روزهای سرد پاییز و زمستان كه خانواده در محیط‌های بسته‌تر دور هم گرد می‌آمدند، ارتباط كودك با اعضای خانواده بیشتر می‌شد. در این میان پیرزنانی كه روزگار ناتوانی را كنار اجاق می‌گذراندند، ابزار بسیار مناسبی برای سرگرمی و آرامش‌دهی به کودکان بودند. اصولا" مادربزرگ‌ها و زنان پیر خانواده در این تقسیم كار خانوادگی بیشترین بار را در افسانه‌گویی برای كودكان برعهده داشتند. در این گونه خانواده‌های بزرگ، گاه شمار کودکان به چند ده می‌رسید. پیرزنان اگرچه از جنبه بدنی ناتوان بودند، اما به عنوان حافظه شفاهی قوم، قبیله و خانواده، سنت‌ها و آداب را به کودکان منتقل می‌کردند. کار انتقال بیش از همه از راه آموزش غیرمستقیم صورت می‌گرفت. قصه‌گویی یکی از مؤثرترین راه‌هایی بود که شیوه‌ها و حکمت زندگی را به کودکان منتقل می‌کرده است. پیوند کودکان با سالمندان در خانواده بزرگ سبب شد که گونه‌هایی خاص از ادبیات کودکان همچون ترانه – متل‌ها و افسانه‌های با ساختار کوتاه و زبان ساده پدید بیایند. این هماهنگی و همزیستی خانواده بزرگ و ادبیات کودکان در گذر سده‌ها چنان درهم تنیده شد که نتیجه آن هزاران متل و افسانه گوناگون برجای مانده در فرهنگ شفاهی است.
اما چرا مردان حتی سالمندان در قصه‌گویی برای کودکان کمتر نقش داشتند و از این کار تا آنجا که ممکن بود پرهیز می‌کردند. در روزگار گذشته مردان بیشتر از همه خود را برای تفسیر اسطوره‌ها كه روایت‌های احساسی از رابطه انسان و طبیعت است، شایسته می‌دانسته‌اند، به همین ترتیب روایتگری اسطوره‌ها و متون دینی و مذهبی را مردان به خود اختصاص دادند. اینكه چرا زنان كمتر اجازه چنین كارهایی را داشتند، به نقش دوم زن در خانواده برمی‌گردد. نقشی كه با تفسیرها و تعبیرهای گاه سرزنش بار از وضعیت جسمانی او همراه بوده است. به همین دلیل مردان به قول خودشان روایت آنچه راست بوده است را به خود سپرده و آنچه دروغ بوده یعنی افسانه‌ها را به زنان سپرده بودند. تفسیر مردانه از این موضوع هرچه که می‌خواهد باشد، اما تفسیر واقعی این است که ادبیات کودکان در روزگار گذشته و حتی امروزه جنسی بیشتر زنانه دارد. آوای آرام و دلنشین زنانه که برای کودک ایمنی‌آور است، روایت‌های کودکانه را همراه با سحر و جادوی زبان می‌کرد. پدیده‌ای بدون جایگزین که هیچ چیز دیگری نمی‌تواند جای آن را بگیرد.
با گذشت زمان و دگرگونی در ساخت خانواده‌های بزرگ و پدیدآمدن خانواده هسته‌ای، اجاق‌های سنتی جای خود را به وسایل آشپزی مدرن داد. دیگر کانون گرمی برای گردهم آیی‌های خانوادگی وجود نداشت. ضرباهنگ زندگی مدرن بسیار شتابان است. فراغتی که انسان سنتی برای خویش قائل بود جای خود را به کار بی‌پایان در جامعه‌های صنعتی داد. کوچک شدن واحد خانواده، مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها را از دسترسی به نوه‌ها محروم کرد. همزمان با این تحول نقش سنتی زنان نیز دگرگون شد. کار زنان در محیط بیرون از خانه، جایی برای قصه‌گویی نمی‌گذاشت. اما در جامعه‌های پیشرفته با آگاهی از کمبودهایی که ناشی از نبود قصه‌گویی سنتی در کانون خانواده بود، ادبیات کودکان نوشتاری با نرخی هردم فزاینده رو به رشد گذاشت. کتاب‌های کودکان از جنبه فرهنگی و اقتصادی از اقلام قابل توجه چنین جامعه‌هایی به شمار رفت. مدرسه‌ها دارای کتابخانه‌هایی با کتاب‌های متنوع شد. کتابداران یا آموزگاران علاقه‌مند در زمان‌های ویژه با کودکان کار می‌کردند و آن‌ها را به کتاب‌خوانی یا کتاب شنیدن جلب می‌کردند. پدیده‌ای که متأسفانه در جامعه رو به توسعه دیده نمی‌شود. در حقیقت کودکی که امروزه در کشورهای در حال توسعه یا کشورهای توسعه یافته به دنیا می‌آید، در دو فضای فرهنگی متفاوت رشد می‌کند. کودکان گروه نخست، جدا شده از خانواده‌های بزرگ و فرهنگ شفاهی، در خانه‌ها و یا آپارتمان‌هایی که بیشتر نیز غیر استاندارد است و از جنبه‌های گوناگون دارای کمبودهای اساسی است، رشد می‌کنند، بی‌آنکه دیگر آوای گرم قصه‌گو را بشنوند. در این کشورها حتی رادیو و تلویزیون نیز کمتر به مقوله ادبیات کودکان می‌پردازند. در حالی که در کشورهای توسعه یافته، نه تنها استاندارهای زیستی بسیار پیشرفته است، فضای فرهنگی که در خانواده‌ها ایجاد شده است، آن‌ها را به سوی شنیدن یا خوانده قصه‌ها سوق می‌دهد. تفاوت‌هایی که در این دو گروه از کودکان ایجاد شده است، در رشد هوشی، اجتماعی، عاطفی آن‌ها تأثیراتی عمده گذاشته است. این تفاوت‌ها بیش از هر عاملی برآمده از توجه دنیای پیشرفته به ابعاد همه جانبه هوش و رشد کودکان است. به این ترتیب خانواده‌های سنتی در جامعه‌هایی چون ایران فروپاشیده شدند، اما در عوض آن خانواده‌هایی که پدیدار شدند، ارتباط معنادار و گسترده‌ای با ادبیات کودکان نداشتند. در چرایی این موضوع در نوشتارهای آینده سخن خواهیم گفت.
١- دوره كامل آثار افلاطون/ جمهوري – كتاب دوم / انتشارات خوارزمي . ترجمه محمد حسن لطفي / ۱۳۶۷/ص ۴۱
- محمدی، محمدهادی. "خانه و خانواده، مفهوم زیستی و جامعه شناختی". کودکان و مادران، س ۲، ش ۶ (شهريور ۱۳۸۴): ۳۱-۳۴.
 

راهنما

کانال تلگرام موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان