براى دوست شازده كوچولو كه دوست ما هم بود

دل‌مان مى‌خواهد كه امروز صداى او در ميان صداى ما باشد،‌ همان گونه كه هميشه بود. استوار و پراميد. براى همين به سايت او سر زديم تا همه چيز را با نام او آغاز كنيم. تا او را در آخرين لحظه‌ها بفهميم. او از ميان صفحه اول سايتش مى‌گويد:‌
 دارم می‌میرم... اما مهم نیست، مهم این است که کسی اولین قدم را بردارد... روزی فرا می‌رسد که در این‌جا میلیون‌ها بنفشه می‌شکفند، یخ‌ها آب می‌شوند و جزیره‌ای در میان آن‌ها پدیدار می‌شود، جزیره‌ای پوشیده از چمن و گل‌ها و بر روی آن کودکان می‌دوند...
و اكنون آيا او مرده است؟‌
نه او دارد با ما حرف مى‌زند. باز هم بگو به جهان چگونه مى‌نگريستى:‌
شازده کوچولو گفت:
در دنیا باید مواظب هر چیز بود تا خطرناک نشود
حتی یک گل!
آری حتی گلی کوچک هم گاهی می‌تواند خیلی خطرناک باشد
و آن هنگامی است که او مثل درخت بائوباب در قلب آدم ریشه زده باشد
و آن گاه است که می‌تواند همه‌ی وجود آدم را
فرا بگیرد
و هنگامی که خواسته باشی از او دور شوی
تو را به سوی خودش می‌کشد
و اگر مجبور باشی او را ترک کنی
همیشه غمگین خواهی بود ...
(و باز هم شاهزاده کوچولو)
آرى آرى او از ميان كتاب خود با ما سخن مى‌گفت‌
و بازهم شازده كوچولو بازهم شازده كوچولو،
كه خود را گم كرد.
براى تو كه همانند شازده كوچولو بر شانه‌هاى مادر زمين برافراشتى،‌ زيستى و يك روز،‌ يك روز كه سبزه بر زمين جوانه مى‌زد، رفتى. به سوى ستاره‌اى كه تنهاترين ستاره آسمان بود.
و تو زمين را مادر مى دانستى، ‌چون در سايت خود آورده‌اى:
به کودکان‌تان بیاموزید
زمین مادر ماست
هر آن‌چه زمین مبتلا می‌شود مبتلا می‌شوند
فرزندان زمین هم
(ما همه سهمی از زمین هستیم)
و اكنون ما نيز تكرار مى‌كنيم كه زمين مادر ماست و ما فرزندى را به مادرى سپرده‌ايم كه مادر همه‌ى ماست. و ما،‌ مادر زمين مى‌دانيم كه امروز پيكر شازده كوچولو در آغوش تو خوابيده است،
در آن خاكى كه برخى آن را سرد مى‌دانند،‌
اما ما آن را گرم مى‌دانيم،‌ چون جايگاه رويش و روييدن و سبز شدن است.
ما جايى نداشتيم كه اين فرزند تنهاى تو را به آن بسپاريم،
جز به تو كه نگه دارنده همه‌ى آن هسته‌هاى روينده هستى
تو مى‌دانى كه پيكر ستاره‌اى از ميان ما را در دل خود دارى،‌
با آن خنده‌هايى كه سبزه را تر مى‌كرد
با آن نگاهى كه از آن شادى مى‌جوشيد.
با آن گام‌هايى كه از آن نرمى برمى‌آمد
با آن صدايى كه از آن اميد مى‌روييد.
و تو مى‌دانى كه اكنون نگاه او ستاره‌اى است كه در كهكشان ما مى‌گردد و ما هرشب در تنهاترين و درخشانترين ستاره آسمان او را جست‌وجو مى كنيم و پيامى را كه خود به ما سپرده است تكرار مى‌كنيم:
بیایید!
بیایید کودکان را یاری کنیم
تا
بیش‌تر
و بیش‌تر
و بیش‌تر
و بیش‌تر
...
زندگی
را
دوست
بدارند
(آن که آمد، آن که رفت)

راهنما

کانال تلگرام موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان