آقا کوچولو خانه‌اش را از دست می‌دهد (مجموعه‌ی آقا کوچولو)

آقا کوچولو خانه‌اش را از دست می‌دهد (مجموعه‌ی آقا کوچولو)

آقا کوچولو یک مرد کوچک بود. او در یک جعبه‌ی کفش زندگی می‌کرد. آقا کوچولو از زندگی‌اش خشنود بود. یک روز هوا بارانی شد. آقا کوچولو گفت: «باران برای باغ‌ام خوب است.» و شادمان شد. اما سه روز و سه شب، پشتِ سرِ هم باران بارید و…

در کتاب «آقا کوچولو خانه اش را از دست می دهد»، باران خانه‌ی آقا کوچولو را خراب کرده است. آقا کوچولو در خانه‌اش که یک جعبه کفش بود، خشنود و شاد زندگی می‌کرد که سه روز باران، خانه‌اش را نرم و خیس کرد. او با اسباب‌اش زیر بزرگ‌ترین درخت ایستاده بود که کلاغ از او خواست به خانه‌اش برود. اما آقا کوچولو نتوانست روی درخت زندگی کند، پس روی زمین دنبال یک خانه‌ی دیگر گشت. قورباغه به او یک شیشه‌ی مربا را پیشنهاد داد اما توی شیشه هوا خیلی گرم بود. آقا کوچولو یک قوری بزرگ پیدا کرد اما توی آن پر از زنبور بود تا این‌که خرگوش او را به خانه‌اش دعوت کرد. آقا کوچولو روزها در خانه‌ی او ماند تا این‌که خرگوش صاحب چندین بچه شد و دیگر جایی برای آقا کوچولو نبود. سرانجام یک روز زیر یک درخت سیب، آقا کوچولو با خانم کوچولویی آشنا شد و آن‌ها با هم دوست شدند و آقا کوچولو به خانه‌ی او رفت و یک جشن بزرگ برای همه‌ی جانوران گرفتند.

راهنما

کانال تلگرام موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان