کودکانه های فراموش شده در روستای کونتا

 بعد ازظهر جمعه ۱۳ آبان، " ۱۳ شو" (شب یلدای مازندرانی ها) بود.  به دعوت "دبیرخانه هنر در روستا" به مناسبت نخستین سالروز تاسیس دبیرخانه و تاسیس کتابخانه تخصصی هنری آن به روستای "کوتنا" رفتیم.  

این مراسم با حضور جمع کوچکی از اساتید دانشگاه، هنرمندان، دانشجویان و اهالی روستای کوتنا برگزار شد. کوتنا (به معنی انبوه انار)، روستایی است در نزدیکی قائمشهر. این روستا چند سالی است به همت برخی از جوانان هنرمند روستا به یک مرکز فرهنگی- هنری تبدیل شده و ساکنان روستا پذیرای مهمانان ناشناسی هستند که از راه های دور و نزدیک به این روستا می آیند و چند روزی می مانند و می روند. این مسافران ناشناس هنرمندانی هستند که به دعوت دبیرخانه هنر در روستا به کوتنا می آیند. آنها تلاش دارند نقاشی و هنرهای تجسمی را از نگارخانه ها و موزه ها خارج کنند و وارد فضای زیست مردم کنند. این کوشش آن ها، حرکتی است فرهنگی برای تاثیرگرفتن از جامعه روستایی و تاثیر گذاشتن بر آن و درگیر کردن کودکان، نوجوانان و بزرگسالان با هنر.

ایجاد موزه مردم شناسی روستایی در روستای کوتنا و دیگر روستاهایی که این گروه به آن سفر می کنند، یکی از اهداف دبیرخانه هنر در روستا است. از موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان دعوت کردند تا نمایشگاه کوچکی از اسباب بازی های مردم ساخت کودکان که توسط موسسه از مناطق مختلف ایران جمع آوری شده است، در این روستا برپا کند. به این ترتیب فرصتی نیز فراهم شد تا با کودکانه های روستای کوتنا آشنا شویم و آن ها نیز با شیوه کار موسسه در ضبط این کودکانه ها آشنا شوند.

حاصل این دیدار و گفت وگو با اهالی روستا، ثبت دو بازی محلی بود: بازی "هرچلیک مار" (الک دولک) که  عزت الله بهرامی آن را اجرا کرد و بازی "عروسنگ" (یک قل دو قل) که دختران جوان روستا در گذشته آن را با مهارت بازی می کردند و توسط زینب نورانی انجام شد. یک اسباب بازی به نام "فرفری" نیز به ثبت رسید که توسط علی مشمولی پیرمرد روستایی ساخته شد. چهره علی مشمولی که نزدیک به ۸۰ سال دارد و ابتدا با بی حوصلگی به درخواست ما مشغول بازسازی فرفری شد، پس از تکمیل اسباب بازی و بازی با آن تداعی گر کودکی ۸ ساله بود که با فرفری خود به جان بوته های گزنه ی روستا می افتاده و آن ها را تارومار می کرده است.

هر لحظه که او در بازی به مهارت دوره کودکی خود در استفاده از این بازیچه نزدیک تر می شد و خاطرات او از دوره کودکی پررنگ تر می شد چهره او بازتر می شد. خنده های او در هنگام بازی و پی گیری او در ادامه بازی تمامی حاضرین به ویژه فرزندان او را تحت تاثیر قرار داد. 

در هنگام گفت وگو با زینب نورانی، او از عروسک های پارچه ای گفت که در دوره کودکی با آن بازی می کرده و حتی برای کودکان خود نمونه هایی از آن را ساخته است. از او خواستیم عروسک را بسازد تا با نام او و روستای زیبای شان در مجموعه موزه اسباب بازی های مردم ساخت موسسه قرار گیرد و در نمایشگاه آن روز موسسه در محل دبیرخانه هنر در روستا نیز قرار گیرد. او تلاش کرد تا با خاطرات کودکی و خاطرات دورانی که مادر جوانی بوده و این عروسک را برای دختران خود می دوخته عروسک را بازسازی کند. اما نتواست. حاصل کار او برشی از پارچه به شکل بدن انسان بود. او می گفت دست های عروسک را به خاطر نمی آورم. فضای سنگین آن لحظه که او اعلام کرد ناتوان از ساخت بازیچه دوران کودکیش است به راحتی از ذهن پاک نمی شود. زمانی که با پرس و جو از اهالی فهمیدیم آن ها در حاضر کسی را نمی شناسند که بتواند این عروسک را بسازد، یک بار دیگر نسبت به از دست دادن اطلاعات حسرت خوردیم. این مسئله بی شک باید زنگ خطری نیز باشد برای اهالی روستای کوتنا که طرح ایجاد موزه مردم شناسی در روستای شان مطرح شده است. آن ها باید بدانند هر روز که منتظر تعیین فضای موزه باشند، بدون آن که به محتوای موزه بیاندیشند و دغدغه جمع آوری اطلاعات و مستندات را داشته باشند، بسیاری از کسانی را که می تواند به آن ها در جمع اطلاعات یاری دهند از دست خواهند داد.  موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان سال هاست دغدغه تاسیس موزه فرهنگ و ادبیات کودکان ایران را دارد. اما از همان سال های نخست دریافتیم در کنار تلاش برای دستیابی به این خواسته، نباید اولویت جمع آوری اطلاعات و مستندات را فراموش کنیم. سال هاست همچنان در تلاش هستیم تا تاسیس این موزه تحقق یابد. اما هم زمان در جست وجوی کسانی هستیم که اطلاعات دوره کودکی خود را به ما منتقل کنند و یا در جست وجوی کسانی هستیم که این گنجینه های فرهنگی شفاهی را به ما معرفی کند و به شکل های مختلف و به مناسبت های گوناگون تلاش داریم دیگران را نیز نسبت به میراث فرهنگی کشور حساس کنیم تا با مشارکت آن ها پیش از نابود شدن اطلاعات بتوانیم آن ها را ثبت کنیم.

افزون بر سه بازی توانستیم گفت وگویی داشته باشیم با سکینه شاکری یکی از مادران روستا، در کنار "گره" (گهواره) آخرین نوزاد خود که بستر نوزادان روستا از ۱۰ روزگی تا ۲سالگی است و شنونده  لالایی دلنشین این مادر ۶۵ ساله کوتنایی باشیم. سکینه شاکری برایمان از اجزای گره ای گفت که خاک دوران بر آن نشسته بود و تارهای عنکبوت در تمامی زوایای آن تنیده شده بود: از گره جینگا، گره لی لی، وروند، پابند، زنگوله ی گره و لاوند روی آن و نوع پوشش کودکان پس از خارج شدن از گره (شلوارک و پیراهن). صدای او در هنگام لالایی خواندن تمامی توجه ها در داخل و بیرون خانه را به طرف او جلب کرد و دوربین های عکاسی و تلفن های همراه  برای ثبت آن لحظه فعال شدند. واکنش ناخودآگاه اطرافیان به این موضوع، می تواند بیان گر نیاز مردم به حفظ میراث فرهنگی و معنوی بومی کشور باشد.  

راهنما

کانال تلگرام موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان