دو بال بزرگ آموزش و پرورش ايران

دو بال بزرگ آموزش و پرورش ايران

نویسنده: محمدهادی محمدی میرزاحسن رشدیه را پدر مدارس نو یا به زبان عصر مشروطه، بانی و پیر معارف ایران می‌دانند. او در خانواده‌ای روحانی که از سادات تالشی بودند و در زمان نادرشاه به تبریز کوچانده شده بودند، به دنیا آمد، خود نیز در آغاز روحانی بود، اما خیلی زود راه دیگری را برگزید و آن هم کوشش برای پایه‌گذاری آموزش نو در ایران بود. میرزاحسن رشدیه بیش ۶٠ از سال برای شکل‌گیری مدارس و نظام نو آموزشی در ایران کوشید. زندگی او ابعاد گوناگونی دارد که متأسفانه تاکنون کمتر به آن پرداخته شده است. او در بزرگی و پیشرو بودن جایگزین ندارد، اما کسی مانند جبار باغچه‌بان را که او هم پدربزرگش فرزند تبریز است، در کنارش دارد. در حقیقت این دو، دو بال بزرگ آموزش‌ و پرورش ایران در یک سده گذشته هستند. چهره‌های شاخص دیگر مانند معصومه سهراب و توران میرهادی و... شاه پرهای این دو بال‌اند. تاکنون چنین بوده که فرهنگیان او را برای مدرسه‌داری یا مدرسه‌سازی برجسته می‌دانستند، اما شمس‌الدین رشدیه، فرزند ارشد او، درباره یکی از این بال‌ها که پدرش است، می‌گوید: «روزی از پدر شادروانم شنیدم که فرمود خدمت بزرگ من تأسیس مدرسه در ایران نیست و اگر من این کار را نمی‌کردم، دیر یا زود دیگری این کار را می‌کرد. خدمت ذی‌قیمت من، ایجاد الفبای صوتی است که راه آموزش را سهل و آسان و نوآموزان بی‌گناه را از آن کوره‌ راه‌ها و عذاب‌ها خلاص کرده است». به‌راستی هر دو بال آموزش‌وپرورش ایران، بخش بزرگی از زندگی خود را روی دگرگونی و روشمندکردن آموزش الفبای زبان فارسی گذاشتند. هر دو نیز هنگام کودکی رنج آموزش الفبا را در مکتب‌خانه‌های آن زمان که با چوب و فلک همراه بود، چشیده بودند و می‌دانستند این‌گونه نمی‌توان کودکان را باسواد کرد. میرزاحسن رشدیه هنگامی که در تبریز و سپس ایروان بود، متوجه شد روس‌ها الفبای خود را به شیوه آوایی یا آن‌گونه که در زمان پس از مشروطه رایج بود، صوتی آموزش می‌دادند. این نکته را رشدیه از راه روزنامه‌های مترقی آن زمان مانند «ثریا» و «اختر» کم‌وبیش متوجه شد و پی برد کودکان ساکن در سرزمین‌های قفقاز که زبان مادری‌شان روسی نبود، زبان روسی را بسیار سریع می‌آموزند. همین نکته را هم هنگامی که از راه استانبول و قاهره به دارالمعلمین بیروت رفت، زیر نظر استادان فرانسه به شیوه‌ای علمی آموخت و در آن‌جا نیز پی برد که وجود آموزگار تعلیم‌دیده متقدم است بر ساخت و راه‌اندازی مدرسه. رشدیه در شرح درس خود از مکتب‌دار، روش بسیار سخت و عذاب‌آور آموزش الفبا را که بر پایه ساختار زبان عربی بر دو پایه حروف و اصوات شکل گرفته بود، شرح می‌دهد. در گام اول کودکان باید نام حروف را می‌آموختند مانند الف، ب، پ، جیم، دال، ذال... و آن‌گاه باید میان حروف و صداهایی که رو یا زیر این حروف می‌نشست، کار می‌کردند، مانند الف زبر: آ، ب زبر: ب. و هر گام که پیش می‌رفتند این کار سخت‌تر از پیش می‌شد. به گفته خود رشدیه و باغچه‌بان، از هر صد شاگرد مکتب، بیش از چند کودک نمی‌توانستند از این آموزش همراه با رنج، کامیاب بیرون بیایند و هراس عظیم از آموزش الفبا در مکتب‌خانه سبب شده بود کودکان همیشه از رفتن به مکتب گریزان باشند. اما رشدیه به جای آموزش حروف و صداها به گونه‌ای جداگانه، به ساختار زبان فارسی برگشت و آموزش نام حروف را از روش خود حذف و یک‌راست کودکان را با صدای حرف‌ها یا واک‌ها آشنا کرد؛ کاری که جبار باغچه‌بان در دوره‌ای دیگر به آن روش بخشید و آموزش را بر پایه ویژگی و بسامد واک‌ها پیش برد. درحقیقت کار این دو بود که آموزش زبان فارسی را به کودکان ایرانی آسان کرد و ‌میلیون‌ها مردم در چند نسل پیاپی، باسوادی خود را وامدار این دو هستند. کار روی ساده‌سازی آموزش الفبای فارسی اما محدود به این دو نبود و در دهه ۱۳۴۰ کسانی دیگر مانند ثمینه باغچه‌بان و عباس سیاحی در آن سهیم شدند. ۵۰ سال از آن زمان نیز گذشته است. پژوهش روی آموزش الفبا در زبان‌های دیگر بی‌وقفه راه تکامل خود را می‌پیماید، اکنون حوزه زبان‌آموزی از هفت‌سالگی به شش‌ماهگی (زبان اشاره) و آواشناسی در دوره پیش‌دبستان (سه تا شش‌سالگی) چرخیده است. دانش ما به اندازه نیم‌سده از پژوهش‌های الفباآموزی در جهان معاصر دور است، نظام دانشگاهی ما در رشته‌های زبان‌شناسی، هیچ‌گاه خود را درگیر بررسی و پژوهش این امر مهم نکرد و نظام آموزش‌وپرورش ما سر آشتی با روش‌های نو ندارد. فقط می‌توان گفت ما وارثان دانا و هوشیاری برای این دو بال بزرگ آموزش‌وپرورش ایران نبوده‌ایم.

راهنما

کانال تلگرام موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان