با من بخوان، شعله ای گرما بخش در روستاهای زلزله زده

با من بخوان، شعله ای گرما بخش در روستاهای زلزله زده

جمعه ۲۴ آذر، شبانه راهی شهر هریس و پایگاه انجمن حمایت از حقوق کودکان در این شهر شدیم. این سفر، برای اجرای برنامه "با من بخوان" در روستا - مهدهای زیر پوشش انجمن حمایت از حقوق کودکان انجام شد.

پس از زلزله در آذربایجان، موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان در همکاری با انجمن حقوق کودک بر آن شدند که برای نزدیک به ۲۷۰ کودک در ۱۳ روستای منطقه هریس برنامه " با من بخوان " را اجرا کنند.  

پیش از این، دو کارگاه آموزشی "با من بخوان" برای مربیان این روستا - مهدها برگزار کرده بودیم. در این کارگاه ها، مربی ها اشتیاق بسیاری برای آغاز برنامه از خود نشان دادند و این اشتیاق سبب شد که بار دیگر به آنجا سفر کنیم تا بتوانیم از نزدیک با آن ها آشنا تر شده و کار اجرای برنامه را بهتر پیش ببریم. 

هماهنگی ها از یک هفته پیش آغاز شده بود و بسته های کتاب ها و فعالیت های با من بخوان، برای ۱۳ مربی و ۲۷۰ کودک عضو  روستا مهدها به پایگاه انجمن در هریس فرستاده شده بود. این بسته های کتاب را مجموعه ای از نوشت افزارهای اهدایی هموطنان برای کودکان زلزله زده همراهی می کرد. 

هر کودک زیر پوشش، افزون بر کتاب های با من بخوان، یک بسته فعالیت کتاب های با من بخوان، همراه با یک دفتر نقاشی، یک بسته مداد شمعی، یک مداد، یک پاک کن و یک تراش دریافت کرد. بسته ای شامل چند بسته مداد رنگی، کاغذهای رنگی و A4، چند قیچی و چسب برای فعالیت های کلاسی نیز به هر یک از مربیان اهدا شد. نوشت افزارها از محل هدایای مالی هموطنان به موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان برای کودکان زلزله زده  خریداری شده بود و مقداری اقلام فرهنگی همچون بسته های کاغذ  A4 ومقداری پازل و مداد رنگی را هم از  اداره کل روابط عمومی سازمان میراث فرهنگی و دفتر کودک و نوجوان کاخ گلستان دریافت کرده بودیم.

  

سرمای هوا، از آغاز سفر نوید روزهای پر برف را می داد. در کشور کم بارش ما، روزهای برفی نوید بهاری خرم را می دهند و شادی آفرین هستند. اما در مناطق زلزله زده آذربایجان، برف و سرما، مشکلات بسیاری را با خود به همراه آورده است.  

این مشکلات، از نخستین روز چهره خود را به تیم با من بخوان و همراهان انجمن حمایت از حقوق کودکان در بازدید از مهدهای روستایی نشان داد. برنامه این بود که مریم اخگری و لیلا عالمی، اعضای تیم با من بخوان در این سفر، همراه با چند تن از اعضا و داوطلبان انجمن حمایت از حقوق کودکان به تک تک مهدهای روستایی سر بزند و پس از تحویل بسته ها و آگاهی از وضعیت و امکانات مهد روستایی، مربی را با چگونگی اجرای برنامه در سه ماه آینده آشنا کنند و اطلاعات مورد نیاز خود را نیز ثبت کنند. 

سرمای شدید و یخبندان سبب بسته شدن راه های روستایی شده بود و تا ظهر روز یکشنبه موفق به بازدید از روستاها نشدیم. تنها در بعد از ظهر این روز بود که نخستین بازدید خود را از روستای برازین، که نزدیک ترین روستا به شهر هریس است، آغاز کردیم. 

کلاس مهد روستای برازین، در انبار بسیار کوچک مدرسه روستا تشکیل می شود. ۲۳ کودک ۴ تا ۶ ساله این مهد هر روز از خانه های شان راهی این فضای کوچک می شوند و به زحمت در روی زمین کنار یکدیگر جا می گیرند. 

مربی مهد مشتاقانه در انتظار رسیدن کتاب ها و آغاز برنامه با کودکانش بود. هماهنگی های لازم برای اجرای برنامه در زمانبندی مشخص را با او انجام دادیم و همراه با مسئول روستا مهدهای انجمن حمایت از حقوق کودکان در آذربایجان، برازین را ترک کرده و به سوی روستای ترکایش به راه افتادیم. 

سرمای هوا سبب شده بود که مهد روستای ترکایش تعطیل باشد. بسته ها را به مربی این مهد تحویل دادیم و به سوی روستای مقصودلو به راه افتادیم. مهد این روستا در کلاسی بزرگ در مدرسه تشکیل می شود. مربی و کودکان از ساعتی پیش با اشتیاق انتظار رسیدن تیم را می کشیدند. کودکان با خواندن چند ترانه به فارسی و ترکی از گروه استقبال  و بسته های خود را دریافت کردند. 

شب از راه می رسید که به شهر هریس و پایگاه انجمن بازگشتیم. بارش های شدید هم چنان ادامه داشت و هوا نیز سردتر شده بود. صبح دوشنبه  مردد از این که بتوانیم از راه های روستایی یخ زده و شیب دار بگذریم، راهی دیگر روستاهای زلزله زده شدیم. 

دیدار از ۵ روستای دیگر، با دشواری بسیار رو به رو بود و تنها و با همراهی بی دریغ آقای دکتر عبادزاده، از داوطلبان یاری به انجمن حمایت از حقوق کودکان امکان پذیر شد. دشوارترین سفر بازدید از روستای جیغه یا جیغا بود. این روستا، در اثر زلزله تیرماه گذشته، به طور کامل تخریب شده بود. راه دسترسی به این روستا، ناهموار است و شیب های تندی دارد. یخ زدگی جاده بر دشواری رسیدن به جیغه افزوده بود و بدون زنجیر چرخ امکان رسیدن به مقصد وجود نداشت. 

یکی از اهالی روستا،‌ برای بستن زنجیر چرخ به یاری گروه آمد. او می گفت که شب گذشته، یکی از زنان روستا را برای زایمان به شهر برده بوده و به خاطر یخ زدگی جاده موفق نشده که به روستا برگردد. زنجیر چرخ نیز چاره کار نشد و باقیمانده راه تا جیغه را با یک وانت نیسان طی کردیم. پس از زلزله و تشخیص این که روستا بر روی یک گسل قرار دارد، تصمیم گرفته شد که روستای جیغه کمی پایین تر از محل پیشینش بازسازی شود. 

بنابراین  در میانه راه، با منظره کانکس های روستاییان روبه رو شدیم. در میان برف شدید و هنگامی که زمین و آسمان یکسره سفید بود، این جا و آن جا کانکس های کوچک روستاییان به چشم می خورد. در برخی موارد به خاطر کمبود کانکس و در امان ماندن از سرما، روستاییان دام های خود را نیز به دورن کانکس های خود برده بودند.

 منظره بی شباهت به خانه های یخی و کوچک اسکیموها در مناطق نزدیک به قطب شمال نبود. آیا این سرپناه های کوچک، ساکنان خود را گزند سرما در امان نگه می داشت؟ آیا کودکان و پیران می توانستند ساعتی را در آن به آسایش و به دور از خطر جانوران گرسنه و در گرما سپری کنند؟

در راه به چند سازه کوچک که در مرحله پایه گذاری اسکلت فلزی بودند و قرار بود خانه های جدید مردم روستا باشند برخوردیم. در صحبت با مردم دریافتیم که هنوز ساخت بسیاری از خانه های جدید آغاز نشده است. 

پیش تر که رفتیم، به چند چادر سفید برخوردیم که در میان برف فرو رفته بودند و هنوز خانواده هایی در آن ها زندگی می کردند. این خانواده ها هنوز کانکس دریافت نکرده اند و ناچارند تا شب ها را  گاه در دمای  ۱۲ درجه زیر صفر به صبح برسانند. 

سرانجام به خانه مربی روستا رسیدیم. او چادری را  به ما نشان داد. این چادر تا پیش از این که بارش برف سقف آن را ویران کند و درونش را پر از برف کند، مهد روستای جیغه بوده است. انجمن حمایت از حقوق کودکان  در تلاش است تا با جمع آوری کمک های مردمی در هفته های آینده یک کانکس برای مهد روستای جیغه تهیه کند و در اختیار مربی و کودکان این روستا قرار دهد. 

بسته های این روستا نیز به مربی آن تحویل داده شد و تیم راهی دیدار از روستاهای نمرور، قیزقاپان، ولیلو و شهسوار شد. مهدهای این روستاها نیز برخی در ساختمان مدرسه ها و برخی در کانکس ها برقرار هستند.

 انجمن حمایت از حقوق کودکان به طور دائم به وضعیت و امکانات این روستا مهدها رسیدگی می کند. نداشتن بخاری، کوچک بودن کلاس و نداشتن پوشاک گرم برای کودکان از مشکلاتی است که مربیان روستا مهد ها به آن ها اشاره کردند. 

دوشنبه شب،  تحویل بسته های کتاب و نوشت افزار به مربیان به پایان رسید و تیم موفق شد اطلاعات مورد نیاز برای پیگیری برنامه را از مربیان گردآوری کند. چهره های مربیان را به یاد می آوردیم که از دیدن گروه در این سرمای شدید تعجب می کردند و از دریافت بسته های خود شادمان بودند. در برخی از روستاها به دلیل بسته بودن راه های دورن روستا، موفق نمی شدیم به خانه مربی برسیم و در خیابان و در کنار ماشین جلسه خود را با مربی برگزار می کردیم، که گاه کودکان و جانوران اهلی روستا نیز به دور ما جمع می شدند. 

اشتیاق این مربیان برای اجرای برنامه "با من بخوان" و استقبال آن ها از کتاب های فارسی آموز ادبی و ریاضی آموز ادبی ( لولوپی) ، ما را در پیگیری جدی این طرح در آذربایجان مصمم تر کرد. در این سفر به مربیانی برخوردیم که با وجود محدودیت های بسیار و بهره مند نبودن از کمترین حقوق خود، هر روز با عشق و امید از کودکان استقبال می کردند و به آن ها آموزش می دادند. 

کودکانی که خیلی زود با واقعیت های تلخ و دشوار زندگی رو به رو شده اند،‌ پوشاک مناسب برتن و سرپناه های محکم و گرم بر سر خود ندارند، اما در چشمان شان امید و عشق به زندگی و آینده و آموختن می درخشد. 

راهنما

کانال تلگرام موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان